چکیده:
یکی از موضوعاتی که هم در عرصه سیاسی و هم در عرصه جغرافیای سیاسی مورد بحث قرار گرفته موضوع جهانیشدن است. جهانیشدن در زمینههای مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و غیره خود را نمایان ساخته است. جهانیشدن روندی اجتنابناپذیر در اقتصاد، جامعه و سیاست است و در ابعاد اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی-سیاسی و علمی-فناوری دارای اهمیت ویژهای است. بگونهای که امروزه بطور فزایندهای از جهانیشدن اقتصاد، جهانیشدن فرهنگ و جهانیشدن سیاست سخن گفته میشود. باتوجه به این مسئله سوال پژوهش حاضر بر این مبنا قرار گرفته است جهانیشدن سیاست چه تاثیری بر فرایند توسعه سیاسی در جمهوری اسلامی ایران داشته است؟ روش پژوهش در این مقاله توصیفی–تحلیلی است و از رهیافت نظری جهت تبیین موضوع پژوهش استفاده شده است. یافته پژوهش نشان میدهد گرایش به دولت « نئولیبرالیسم » رفاهی و دخالت گسترده دولت در اقتصاد میتواند شرایط نامساعدی برای شکوفایی جوامع مدنی فراهم آورد.
بنابراین در توسعه سیاسی مواردی مانند گفتمان حاکم بر کشور، نوع ایدئولوژی، شکل حاکمیت، نوع رهبری، شرایط جغرافیایی سیاسی و جغرافیای راهبردی و منابع کشور باید مدنظر قرار گیرد
خلاصه ماشینی:
لذا مهمترین راهکار جهت شکست این دور باطل ، جذب سرمایه ها و تکنولوژی خارجی جهت افزایش صادرات کالا و خدمات است و به تبع آن پیوند با اقتصاد بین المللی و بازار جهانی و همچنین روابط و مناسبات اقتصادی با کشورهای توسعه یافته به منظور بهره گیری از امکانات و منابع خارجی یک ضرورت اجتناب ناپذیر میباشد (صبوری و صالحیان ،١٣٩٦: ١٣٩).
همه این تغییر و تحولات را 0 میتوان براساس نظریه منطق موقعیت اجتماعی و شرایط خاص حاکم بر کشور از جمله ایجاد فضای باز رقابتی، افزایش گفتمان های سیاسی، فعالیت های گسترده رسانه ای، تحولات منطقه و آثار آن بر امنیت ملی ایران ، تغییر سیاست مداران و ظهور تفکرات و اندیشه های جدید در نخبگان سیاسی جدید، تغییر موازنه قدرت در سطح بین الملل ناشی از پایان جنگ سرد، ناامنیهای منطقه ای، افزایش فعالیت گروه های تروریستی و آثار آن بر داخل و ناملایمات اقتصادی و آثار آن بر اقشار مختلف جامعه به ویژه قشر ضعیف و متوسط موردتوجه قرار داد.
تعامل بین آزادیخواهان و سیاستمداران در همه جوامع با دشواریهایی همراه بوده است و در واقع مسیر توسعه سیاسی، هیچگاه و در هیچ جامعه ای، هموار و بدون مشکل نبوده است ، اما در جوامع مدرن ، عناصر عرصه سیاسی یعنی ارزش ها و واقعیت ها بطور متوازن مورد اهتمام نظری و عملی بوده و در نتیجه نیروهای اجتماعی با درک متقابل از قدرت دولت و حقوق فرد، پروسه سیاست سازی جدید را جلو برده اند، اما جوامعی که رویکردی یکجانبه و نامتوازن نسبت به این ارزش ها و واقعیت ها در پیش گرفته اند، همزیستی مسالمت آمیز و نظم جای خود را به خشونت و بی نظمی داده است .