چکیده:
امروزه جهانی شدن با مفاهیمی همچون جهانشمولی پیوند دارد و دامنه ای از تغییرات و ایجاد جامعه ای جهانی را شامل می-شود. در راستای جهانی شدن دگرگونی ها در خارج از حیطه دولت ها به واسطه خرد گرایی، نظام سرمایه داری، پیشرفت های فناوریک به صورت فراینده ای صورت می گیرد تا آنجا که مخالفت دولت ها با این تغییرات به جهت تضعیف قدرت حاکمیت و اقتدار ملی مانع آن نبوده است.از سویی تغیرات دنیای حاضر تحت تاثیر جهانی شدن، مفاهیم و الگوهای جدیدی را ایجاب می نماید که این دگرگونی ها سبب تحولات بسیاری در حوزه های مختلف بشر از جمله اخلاق، سیاست، فرهنگ، جامعه شناسی و متعاقبا نهادهای وابسته از جمله حقوق کیفری گردیده است.از آنجا که در حال حاضر جهانی شدن مفاهیم جرم انگاری، جرم زدایی و فرایند کیفری را دچار تغییراتی نموده است که می تواند در آینده تحولاتی را برای قوای حاکمه و فرهنگ جوامع موجب شود، این مقاله، بر اساس روش تحلیلی توصیفی می-کوشد تا تحولات ناشی از جهانی شدن را در حوزه حاکمیت بالاخص حقوق کیفری بررسی کند، تا از این رهگذر ضمن ارائه تصویری روشن از جهانی شدن و تاثیر آن بر بزه، چالش های مرتبط با این پدیده را بررسی نماید.
خلاصه ماشینی:
(باربر، ١٣٧٠: ٧٤) زيـرا دولـت هـا در وضعيت جاري با مجموعه اي از روابط غير رسمي مواجه اند که بدون اطلاع در تأييـد حکومت ها به سهولت در سطوح مختلف اقتصادي، تجاري، فرهنگي در حال توسعه و تعامل ميباشند (سجادپور، ١٣٨٢: ٢١-١٩) ١-٣-٢) تسلط فرهنگ غرب مؤثرترين ابزاري که روند جهاني شدن را شتاب بخشيده ، پيشرفت هايي است کـه در وضعيت ارتباطات و فناوري رايانه اي ايجاد گرديده است ؛ هر چنـد در پرتـوِ ابزارهـاي فني جديد که محصول فناوري خودکار ميباشد دولت ها و ملت ها قادر مـيشـوند بـا امکان بيشتري تحت شرايط مشخص بر فراينـدهاي سياسـي، اقتصـادي و اجتمـاعي بين المللي مؤثر واقع شوند و منافع ملي خود را تأمين کنند، امـا بـه نظـر مـيرسـد پيامدهاي جهاني شـدن در حـوزه فرهنـگ ، ارزش هـا و روابـط اجتمـاعي از اهميـت فزاينده اي برخوردار است و اين امر باعث ايجاد هويت هاي جمعي، خوداگاهي سياسي جديد، روابط بين ذهني و فضاي جديدي از روابط فرهنگـي و اجتمـاعي مـيگـردد.
(آرت شولت ، ١٣٨٢: ٧٣) ١-٤) جهاني شدن و حقوق حاکميت چنانچه بخواهيم چشمگيرترين و برجسـته تـرين تـأثير جهـاني شـدن را بـر زنـدگي سياسي و اجتماعي بشر به تصـوير بکشـيم ، بـيگمـان مـيتـوان آن را در «تضـعيف حاکميت دولت » و کاهش اهميت آن دنبال کرد؛ به عبارت ديگر، زندگي بشر در پرتو جهاني شدن ، نيازهاي نوين بين المللي را ايجاد نموده است و آنچه در نظم ، امنيـت و حاکميت شکل ميگيريد صرفاً مبتني بر الگوهاي سنتي قدرت هاي سياسـي نيسـت .