چکیده:
الگوهای کنترل جرم، آنگاه میتوانند به پیشگیری موثر از جرم، منجر گردد، که با بافت و ساختار اجتماعی جامعه هدف، هماهنگ باشد. در واقع، بیاستفادهماندن ظرفیتهای بومی در جامعه، کارآیی سیاستهای جنائی را کاهش میدهد. در این مقاله برآنیم با استفاده از روش تحلیلی و استفاده از منابع کتابخانهای، الگوی بومی به نام «الگوی کنترل درونی اخلاقمحور از جرم» را ارائه دهیم. این الگو بیشتر کنشی و ریشهای است و با ایجاد تغییر در نگرش و باورهای افراد، به تولید مقاومت درونی در برابر جرم میپردازد. این الگو هم از منطق درون دینی ناشی میشود؛ هم با منطق برون دینی پشتیبانی میگردد. دیدگاههایی همچون مبارزه با هوای نفس و نیز ضرورت عدالت قاضی از سویی و نظریاتی همچون «کنترل اجتماعی» و «اقتضائات جامعوی» از سوی دیگر، توجیهکننده این الگو میباشند. بر اساس این الگو، میتوان اخلاقیسازی سنین تربیتپذیر، تولید نهادهای اجتماعی بسطدهنده اخلاق، اشباعِ فضای دادرسی و اجرای کیفر هم در بعد ظاهری و هم در بعد محتوایی، از فضائل اخلاقی را پیشنهاد نمود.
Models of crime control can lead to effective prevention of crime when they are in accord with social context and structure of the target society. In fact, native capacities in the society remain idle, reduces the efficiency of the criminal policies. In this paper, using the analytic method and by referring to library resources, we seek to introduce an indigenous model named the "ethics-centered model of inner crime control." This model is more functional and fundamental and by changing people's attitudes and beliefs, produces internal resistance against the crime. The model both emerges from an intra-religious rationale and is supported by an extra-religious rationale. Views like fighting to lust of the soul as well as the necessity of judge righteousness, from one hand, and views like "social control" and "societal requirements," on the other hand, are justifiers of this model. Based on this model, these polices can be advised: moralizing educable ages, creating communal institutions for instilling morals, enriching procedure and
خلاصه ماشینی:
همچنین، برای پیشگیری موثر، پیشگیری وضعی بهتنهایی کفایت نمیکند و «با توجه به اینکه حفظ سلامت درونی افراد از اهمیت ویژهای برخوردار است، صرف توجه به کنترل بیرونی و بیتوجهی به اهمیت کنترل درونی، موجب ناکارآمدی سیاست جنایی میشود؛ زیرا کنترل درونی بیانگر حاکمیت اخلاق بر روح و روان و رفتار فرد است و در صورتی که ارزشهای اخلاقی مورد توجه و تأکید قرارگیرد، پیشگیری وضعی نیز به رسالت خود که همان کنترل بیرونی و از بینبردن موقعیتها و فرصتهای ارتکاب جرم است، خواهد پرداخت» (میرخلیلی، 1388: 49).
با توجه به اینکه تمرکز نگارنده بیشتر بر تبیین الگوی کنترل درونی اخلاقمحور است؛ به صورت اجمالی و گذرا ابتدا الگوی باورمحور مورد بررسی قرار میگیرد و سپس الگوی اخلاقمحور تبیین میشود: الگوی اعتقادی (باورمحور) جرم، بهعنوان یک حقیقت در تمام جوامع پذیرفته شده و این سئوال مطرح است که به غیر از وضع قوانین و بهکارگیری قوای قهریه، از چه عامل دیگری میتوان برای کاهش جرم و رساندن میزان بزه به حداقل ممکن بهره گرفت؟ بسیاری از آسیبشناسان اجتماعی و جرمشناسان (جرج ولد و دیگران، 1382: 184) و روانشناسان بر این عقیده هستند که مذهب بهعنوان اصلیترین عامل خودکنترلی، افراد را از کجروی و رفتارهای نابهنجار و پرخطر دور نگه میدارد و بهطور طبیعی هر چه فضای جامعه مذهبیتر باشد، این خودکنترلی در بین شهروندان بیشتر میشود؛ زیرا فرد متدین به سبب ایمان به خدا، ملزمکردن خود و رعایت اصول دینی و اخلاقی و باور به اینکه خداوند ناظر اعمال انسانهاست «وقل اعملوا فسیری الله عملکم ورسوله والمؤمنون» (توبه: 105) «ألم یعلم بأن الله یری» (علق: 14)، بیشک بسیار آرام و منطقیتر رفتار میکند و در برابر ناکامیها و ناملایمات استدلال خودش را نمیبازد و تسلیم نمیشود و در نتیجه رفتارهای مجرمانه بسیار کمتری از او سر میزند.