چکیده:
یوزف شاخت، شرقشناس آلمانی، مطالعات گستردهای درباره فقه اسلامی انجام داده است. از نظر وی، حقوق اسلامی، جوهره اندیشه اسلامی است و علم فقه با وجود اینکه از دیگر نظامهای حقوقی همچون رم باستان، حقوق تلمودی- یهودی و ایران عهد ساسانی تأثیر پذیرفته، بهگونهای مواد وارداتی را در فرهنگ خود ممزوج کرده که به پدیدهای بیهمتا تبدیل شده است. این مقاله بهدنبال پاسخ به این پرسش است که دیدگاه شاخت به فقه اسلامی در قالب گرایشی از دانش اجتماعی چگونه است؟ شاخت با کمک پیشفرضهای تاریخی و روششناختی گلدزیهر در مطالعهاش در مورد فقه اسلامی صدر اسلام، پیوند تاریخی میان حدیث و فقه را با استناد به پدیده «حلقه مشترک» برهم میزند. از نظر وی، احادیث پایه حقیقی نداشته و جعلی هستند. شاخت با این استدلال، بر وارداتیبودن این علم تأکید میکند. همچنین فقه را دانشی اجتماعی میداند که ادارهکننده جامعه مسلمین بوده و هسته اصلی آن، عدالت اجتماعی است. احکام فقه، احکامی اجتماعی است که بر کنشگر اعمال میشود. از اینرو، هسته اصلی نظامِ اندیشگی فقه، کنشگر و کنشگرمحوری است. بنابراین، دانش فقه، ضمن آنکه دانشی اجتماعی است، متشکل از نظریههای خُردنگر است؛ این دانش، ادعای جهانشمولبودن نداشته و به سبب احکام و تقنین قرآنی - که البته در موارد خاصی از قرآن اتخاذ شده و در اصل ریشه غربی دارد- اختصاص به جامعه مسلمین دارد. مجموع این نظرات، وی را - علیرغم تمجیدهایش از فقه - در جایگاه دیدگاهی ناهمدلانه نسبت به دانش اجتماعی مسلمانان قرار میدهد.
Joseph Schacht a German Orientalist, has carried out extensive studies on Islamic jurisprudence. According to his view, Islamic law is the essence of Islamic thought, and jurisprudence has incorporated imported materials into its own culture, that has become a unique phenomenon, despite the fact that it has influenced by other legal systems like ancient Rome, the Talmudic-Jewish rights, and Iran's Sassanid era. This article seeks to answer the question of how Schacht's view on Islamic jurisprudence is in terms of the tendency of social knowledge. Schacht, with the help of the historical and methodological presuppositions of Goldziher in his study of Islamic jurisprudence of the early Islamic period, breaks the historical connection between hadith and jurisprudence by referring to the phenomenon of the "common link". In his view, the hadiths do not have a real foundation and they are fake. With this argument, Schacht emphasizes that this knowledge is an import. He also recognizes jurisprudence as a social knowledge that governs the Muslim community and its core is social justice. The rules of jurisprudence are social laws that apply to the agent. Hence, the core of jurisprudences system of thought is the agent and agent-centeredness. Therefore, jurisprudential knowledge, while being a social knowledge, consists of idiographic theories. This knowledge does not claim universality and due to the Quranic rulings which, of course, have been derived from the Quran in certain cases and originally have their roots in the west, is dedicated to the Muslim community. The totality of these views, despite his praise from jurisprudence, places him in the position of non-empathetic view about Muslim social knowledge.
خلاصه ماشینی:
از نظر وی، حقوق اسلامی، جوهره اندیشه اسلامی است و علم فقه با وجود اینکه از دیگر نظامهای حقوقی همچون رم باستان، حقوق تلمودی- یهودی و ایران عهد ساسانی تأثیر پذیرفته، بهگونهای مواد وارداتی را در فرهنگ خود ممزوج کرده که به پدیدهای بیهمتا تبدیل شده است.
بر این اساس، رویکرد یوزف شاخت<FootNote No="4" Text=" (1902-1969) Joseph Schacht، شرقشناسی آلمانی که در حوزه فقه اسلامی پژوهش کرده است.
- مفروضات این رویکرد در چند پیشفرض خلاصه میشود: - فقه اسلامی، دانشی مرتبط با زندگی روزمره و موازین اخلاقی و عبادی است؛ - فقه اسلامی، دانشی انسانی است؛ بدینمعنا که عنصر انسانی در نگارش و تدوین آن دخیل بوده است؛ - فقه اسلامی، آمیزهای از حقوق ملل مغلوب، سنت جاهلی عرب، عرف و برخی هنجارهای قرآنی است؛ - فقه اسلامی، توسط فقها اسلامیزه شده؛ بهگونهایکه تشخیص عناصر بیگانه و وارداتی در آن تنها به مدد تحلیل تاریخی و بهسختی ممکن است؛ - جامعهشناسی حقوق اسلامی با مرکزیت فقه، جنبه اجتماعی نداشته و بیشتر صبغه فردی دارد؛<FootNote No="5" Text=" این بحث در صفحات بعد با مثالهایی که شاخت در خصوص قانون ارث و دیگر قوانین میزند، بهتر مشخص میشود.
علت آنکه حقوق اسلامی بعد از رحلت پیامبر9 تکوین یافت این بود که «هدف نبوت حضرت رسول9 آن نبوده که یک سیستم حقوقی جدید وضع نماید بلکه آن حضرت میخواسته روش زندگی صحیح را به مردم تعلیم داده و بگوید چه اموری واجب و کدام مستحب و کدام حرام است تا با انجام امور مزبور، مسلمین به حیات اخروی نائل و به بهشت داخل شوند» (شاخت، 1342: 111).