چکیده:
در فلسفه اسلامی حکمت عملی، قسیم حکمت نظری است. ولی چه از نظر حجم تالیفات و چه تفصیل و توسعه مباحث، در مقایسه با حکمت نظری کم رونق است. شناخت عوامل این کم رونقی، می تواند زمینه ساز توسعهی آن، باشد. ورود فلسفه در فضای فکری جهان اسلام با دو موضع مخالف و موافق همراه بوده است در موضع مخالف، فلسفه جایگاهی برای ورود در عرصه حکمت نظری و عملی ندارد و در موضع موافق، نوعی تلاش در جهت بومی سازی فلسفه یونان در لایه های مختلف مشاهده میشود که نتیجه آن احاله حکمت عملی به شریعت شده است. عوامل منجر به این احاله را، می توان عدم امکان استنتاج حکمت عملی از حکمت نظری ارسطویی و تفصیل و احاطه شریعت بر تمام دقائق حکمت عملی و عدم احساس ضرورت حکما از ورود به حکمت عملی و اهمیت فلسفه اولی در نگاه حکمای مسلمان به حسب شرافت موضوعی، برشمرد.
خلاصه ماشینی:
( همان، ص 6) در واقع آن چه که وی در آثار دیگرش از آن به حکمت یا فلسفه تعبیر و به دو قسم نظری و عملی تقسیم کرده، علوم غیر موسمی اصلی غیر آلی اند که اگر مربوط به افعال اختیاری انسان باشند و هدف از آن تزکیهی نفس باشد، عملی، و الا نظری نامیده می شود.
ابن سینا علاوه بر حکمت عملی، حتی مبادی حکمت نظری را به نحو تنبیهی مستفاد از شریعت الهی می داند به این معنا که عقل خود نیز می تواند به آن ها برسد ولی شریعت نیز آن را به ما ارائه کرده است.
(ملاصدرا، 1383ش،ص 171) همچنین وی علم تدبیر منزل و سیاست و احکام را از مباحث فرعی قرآن می داند و مباحث اصلی را علوم مربوط به مبدا و معاد می داند(ملاصدرا، 1360ش،ص51) اهمیت دادن به مباحث فلسفهی اولی تا جایی است که برخی از فلاسفه، دیگر هم مسلکان خود را به دلیل پرداختن به علوم دیگر، مورد طعن قرار داده اند.
بنا براین حتی اگر این ها را عامل کم رنگی بدانیم غرض ما را از ریشه یابی عوامل کم رونقی حکمت عملی در فلسفه اسلامی برآورده نخواهد کرد چون هدف ما این است که با ریشه یابی این علل به دنبال رفع آن ها در جهت رونق بخشیدن به حکمت عملی باشیم اما عوامل درونی همچون1- عدم امکان استنتاج حکمت عملی از حکمت نظری، 2-اهمیت دادن بیشتر به فلسفه اولی و الاهیات از دیدگاه حکما به حسب شرافت موضوعی و پرداختن آن به یقینیات،که تضییق موضوع فلسفه به مباحث عامه وجود و الاهیات را به دنبال داشته است.