چکیده:
کمپبل، اسطوره¬شناس مشهور آمریکایی، سیر و سفر درونی انسان را در قالب قهرمانان اسطوره-ای پی می¬گیرد و با بررسی قصّه¬ها و افسانه¬های جهان، نشان می¬دهد که چگونه این کهن¬الگو در هر زمان و مکان، خود را در قالبی نو تکرار می¬کند تا انسان را به سفر درونی و شناخت خویشتن رهنمون شود. او سفر قهرمانان اساطیری را بر طبق الگویی واحد، متشکّل از سه بخش عزیمت، تشرّف و بازگشت می¬داند. این نوشتار برآن است تا نشان دهد که داستان خسرو و شیرین، گرچه داستانی تاریخی است، اما از این مراحل سه گانه و برخی مراحل خردتر که کمپبل برای سفر قهرمانان اساطیری قایل شده است، پیروی می¬کند. انوشیروان در خواب، وصلت با شیرین، رسیدن به شبدیز، تخت و نواسازی را به قهرمان وعده می¬دهد و شاپور، آن¬ها را بر روی زمین سراغ می¬دهد. خسرو به تشویق پیک، برای دیدار با شیرین، که نمادی از آنیمای درون قهرمان می¬تواند باشد، از ایران عزیمت می¬کند و در مسیر تشرّف، با گذار از صفات منفی سایه، سرانجام در ایران، با ناخودآگاه خویش به وصلت می¬رسد. در پایان داستان، عشق¬ورزی شیرویه به شیرین، مانع از بازگشت قهرمان به جامعة بشری و ایجاد تحوّل میشود. در نتیجه، قهرمان ناگزیر از گوشه نشینی در آتشکده، یعنی اقامت در سرزمین خدابانوست و بازگشت او به جامعه ممکن نمی¬شود. کهن¬ الگوهای خواب، سایه، پیر دانا، زن وسوسه¬گر، یاری¬رسان غیبی و پیک و نمادهایی همچون، اسب، گوشواره، ساحر، شیر، کوه، سنگ و ... که به تقویت کهن¬ الگوی سفر قهرمان پرداخته¬اند، در این نوشتار رمزگشایی شده¬اند.
خلاصه ماشینی:
تحليل کهنالگوي سفر قهرمان در داستان خسرو و شیرین نظامی راحله عبدالهزاده محمّد ريحاني چکیده کمپبل، اسطورهشناس مشهور آمريكايي، سير و سفر دروني انسان را در قالب قهرمانان اسطورهاي پي ميگيرد و با بررسي قصّهها و افسانههاي جهان، نشان ميدهد كه چگونه اين كهنالگو در هر زمان و مكان، خود را در قالبي نو تكرار ميكند تا انسان را به سفر دروني و شناخت خويشتن رهنمون شود.
اين نوشتار برآن است تا نشان دهد كه داستان خسرو و شیرین، گرچه داستانی تاریخی است، اما از این مراحل سه گانه و برخی مراحلِ خردتر که کمپبل برای سفر قهرمانانِ اساطیری قایل شده است، پیروی میکند.
وقتی در کنار چشمه با ديدن خسرو، حسِّ خوشی بدو دست میدهد، در مقابل این وسوسه،بر خود نهیب میزند که: ز یک دوران دو شربت خورد نتوان؛ ؛ دو صاحب را پرستش کرد نتوان (همان: 172) در مقابل، خسرو گرچه هوای شیرین را در سر میپرورد، ولي به فکرِ تملّك و کامجویی از دیگرِزیبارویان نیز هست.
شاپور، قهرمان ارمنی که به نشانههايي که در داستان نموده شد، عاشق شیرین بود و او را با جزییات دقیق میشناخت، پیش از خسرو برای رسیدن به شناخت و کمال پای در راه نهاده بود؛ رسیدن به همیلا که تجلی دیگری از شیرین است، نشان میدهد که شاپور نیز در مسیر تشرّف توانسته است به کمال برسد.