چکیده:
متون تاریخی به واسطه فرایند طرح ریزی در بیان وقایع و حوادث بی شمار، درخور بررسی های روایت شناختی اند. قواعد روایت به تاریخ نویس این امکان را می دهد که از خلال توده ای از انبوه وقایع، دست به انتخاب و شرح بزند. از میان تمهیدات روایی، عنصر زمان جایگاهی ویژه دارد؛ چه زمان روایت در پیوندی عمیق با پی رنگ است. در این پژوهش، برای بررسی نوع کارکرد و چگونگی کاربست عنصر زمان در تاریخ بیهقی، عناصر زمانی مانند پس نگری ها و پیش نگری ها، حذف ها و خلاصه گویی ها، مکث توصیفی و جز اینها که در نظریه ژرار ژنت مطرح شده است، با نگاهی معناگرایانه بررسی شده است. نتایج حاصل از این تحقیق نشان می دهد که زمان روایی عمده ترین بهره گیری بیهقی از عنصر زمان در تاریخ بیهقی است. در پرداخت این گونه زمانی، به واسطه درونه گیری های متعدد، ساختاری چندلایه ایجاد شده است؛ به گونه ای که می توان گفت زمانمندی تاریخ بیهقی در سطحی معادل طرحمندی قرار گرفته است. از ویژگی های بارز روایتگری بیهقی در این زمینه، استخراج کارکردهای معنایی از عناصر زمان روایی است و در این بخش، جهت گیری ها و ارزش گذاری های راوی نمایان است.
خلاصه ماشینی:
در این پژوهش، برای بررسی نوع کارکرد و چگونگی کاربست عنصر زمان در تاریخ بیهقی، عناصر زمانی مانند پسنگریها و پیشنگریها، حذفها و خلاصهگوییها، مکث توصیفی و جز اینها که در نظریه ژرار ژنت مطرح شده است، با نگاهی معناگرایانه بررسی شده است.
همچنین بررسی روایتشناختی تاریخ بیهقی از جنبههای مختلف روایت در مقالههایی بازنمایی شده که در این مجال، تنها به شماری از آنها که به موضوع این پژوهش نزدیکتر و مرتبطتر است، اشاره میشود: صهبا، در مقالهای با عنوان «بررسی زمان در تاریخ بیهقی براساس نظریه زمان در روایت» برطبق نظریه ژرار ژنت نشان میدهد که فشردگی، گسترشدادن، گذشتهنگری، آیندهنگری و تناوب از مهمترین شگردهای زمانی است که بیهقی برای نزدیک کردن تاریخ به ساحت ادبیات از آن بهره برده است.
مؤلفههای زمانی گاهشمارانه نیز یاریگر راوی، در سطح مجازهای نظریه بیان است؛ به عبارت دیگر، صبح و شفق که از عناصر زمان گاهشمارانه است، در سطحی استعاری، بر دولت محمودی که چون صبح، آغازی پرقدرت برای دولت غزنویان بهشمار میرود و کوتاهی دوره مسعودی که همچون شفقی رو به پایان است، اشاره میکند و با این نوع کارکردهای بیانی، بهطور ضمنی به القای مفاهیمی میپردازد که هم در ساختار مدح جای دارد و هم حسرتی را بر فضای متن بسط میهد که ازبین رفتن آن دو پادشاه باعث پدیدآمدن آن شده است.
این فضای حسرتبار، در سطح زمان روایت، کارکرد پیشنگر دارد، چراکه این کارکرد بیانی در ابتدای فصلی آمده است که به آغاز تاریخ امیر شهابالدوله مسعودبنمحمود تعلق دارد و قبل از بیان رویدادهای دوران پادشاهی مسعود، در فرایندی توصیفی که مکثی در روایت ایجاد میکند و به القای وضع حسی میافزاید، از درگذشتن آنها سخن گفته شده است.