چکیده:
علوم تجربی در عالم غرب، بیش از سایر علوم، دستخوش تحول عظیم شده است. تکنولوژیهای برتر و
صنایع توسعه یافته به عنوان ارمغان بزرگ علوم تجربی، موجب شد تا علوم تجربی در رأس علوم قرار گیرد و
روش کشف حقایق تلقی شود به طوری که هر امری که با این روش، قابل بررسی نباشد، باطل و غیر واقعی به
حساب میآید.
این مقاله در صدد تبیین این فرایند و ذکر برخی از لوازم آن از جمله تأثیر علومتجربهگرایی در حوزه
دین میباشد.
خلاصه ماشینی:
"اما آنچه که شایسته تأمل است، این است که این تحولات موجب گشته است که انسان نوین، خود را از حیثیت جهانبینی و نیز بعد هستی شناختیاش، محدود در این عالم ماده نموده و جز زندگی دنیوی و بهرهوری هرچه بیشتر از آن، هدف دیگری را دنبال نکند و بویژه با رد هرگونه ابزار معرفتی دیگر و نیز معارف به دست آمده از آن ابزارها و بویژه با عدم توجه به محدودیتهای بسیار متنوع و مختلف روش تجربی (1) ، علم تجربی و روش آنرا یگانه معیار بررسی معارف دیگر و صحت و سقم آنها دانسته است.
این نوشتار، سعی دارد تا با نگاهی ـ هر چند اجمالی ـ به تاریخ پیدایش علم جدید و بویژه به مسأله مهم محور قرار دادن علوم تجربی و بعضی از لوازم آن در ابعاد گوناگون به خصوص در حوزه اعتقادات دینی و بررسی انتقادی در مورد اعتبار تئوریهای علمی در مقال بعد، گامی در جهت ایجاد تعادل میان معارف گوناگون بشری و نگاه واقعبینانه به هر یک از آنها بردارد.
(3) برای این که روشن شود همه محققان فیزیک در این هدف عملی علم هماهنگ بودند و اعتقاد به این امر مختص به این پیامبر علوم تجربی جدید؛ یعنی بیکن نبوده است، کافی است عبارت معروف دکارت (1650-1596) را که ضمن آن مسیر جدید همه دنیا را خلاصه کرده بود، شاهد بیاوریم که میگوید: «میتوان معرفتی بسیار سودمند برای زندگانی به دست آورد."