چکیده:
منظومه عاشقانه «خسرو و شیرین» اثر حکیم نظامی گنجوی را نمیتوان اثری صرفا عاشقانه با لذات جسمانی دانست. بررسی کلّ منظومه نشان میدهد که نظامی در زیر پوسته و ظاهر داستان، به جهان معنا نظر داشته و عشق الهی را در عرصه داستان متجلی ساخته است. در تحلیل عارفانه، شیرین مقام عاشق و معشوق حقیقی هر دو را به دوش میکشد که بعد زمینی وجودش در شخصیت شکر و بعد روحانیش در شخصیت فرهاد جلوه میکند. در این مقاله با بررسی صفات عاشقان منظومه که با سالکان طریقت برابری میکند و اصطلاحات عارفانهای چون وحدت، فنا، عنایت و... به تبیین عشقی عرفانی پرداخته ایم که عاشق حقیقی را با یاری راهبرانی چونان پیران طریقت، سرانجام در مقام «فنا» به سراپرده معشوق حقیقی در جهان جانها میکشاند.
خلاصه ماشینی:
ازاین رو هر بیت از داستان را رمزی میخواند که خواننده باید به کشف آن همت گمارد تا این گونه به تفکر پنهان نظامی در پس ابیات دست یابد: بدان تا هر که دارد دیدنم دوست ببیند مغز جانم را در این پوست اگر من جانِ محجوبم تن این است وگر یوسف شوم پیراهن این است عروسی را که فرش گل نپوشد اگر پوشد ز چشم ، از دل نپوشد همه پوشیده ای با ماست ظاهر چو گفتی خضر، خضرآنجاست حاضر نظامی نیز کاین منظومه خوانی حضورش در سخن یابی عیانی نهان کی باشد از تو جلوه سازی که در هر بیت گوید با تو رازی (نظامی، ١٣٧٨: ٤٤٥) مقام متعالی شیرین و بازتاب شخصیت چندگانۀ او در داستان شخصیت شیرین را در طی داستان نمیتوان به صورت تکُ بعدی مورد توجه قرار داد و آن را تنها از یک منظر بررسی کرد؛ زیرا شیرین درعین حال که شخصیت ثابتی در طول داستان دارد، نقش های متفاوتی را دربرابر شخصیت های منظومه و فضای داستان به خود میگیرد.
اما همواره ردپای معنویت شیرین حتی زمانی که سخن از وصال با خسرو میزند، دیده میشود و میتوان ادعا کرد هموارهُ بعد روحانی شخصیت شیرین پررنگ تر ازُ بعد جسمانی اوست و این همان رازی است که نظامی استادانه آن را در لفاف داستان نهان میکند و در پسِ عاشق و معشوق زمینی، عارفانه ای میسراید از آنِ تنها معشوق حقیقی.