چکیده:
از عناصر مهم اکثر ادیان، سفارشها و تاکیدات اخلاقی است؛ بهنحویکه ارتباط وثیقی بین حوزه دین و اخلاق فرض شده است. در دو دین مسیحیت و اسلام نیز وابستگی اخلاق به دین به عنوان موضوعی مفروغعنه تلقی میشود. در این مقاله به بررسی نظرات رابرت آدامز و علامه طباطبایی، دو تن از متفکران معاصر این دو دین در موضوع ارتباط دین و اخلاق و نحوه وابستگی اخلاق به دین از نظر آنان پرداخته شده است. آدامز، از طرفداران نظریه امر الهی در دوران معاصر، سعی کرده است با تفکیک مقام ارزش از مقام الزام در اخلاق و وابستهدانستن الزام به امر الهی و استقلال ارزش از امر الهی، همچنین با جداساختن عنصر معنا از ماهیت در عبارات و گزارههای اخلاقی نظریه خود را از بند اشکالات تقریر سنتی وارد بر نظریه امر الهی رها سازد. در این مقاله مطرح شده است که میتوان مفهوم خوبی از منظر آدامز و مراتب آن را با مبحث مراتب وجود از نظر علامه و بحث وجدان و ندای درون در آدامز و مبحث فطرت و نقش آن در اخلاق از دیدگاه علامه مقایسه کرد؛ همچنین مبحث الزام در آدامز با اعتباریات در علامه مورد مطابقت قرار گرفته است. ضمنا موضوع ساخت اجتماعی اخلاق از نظر علامه که فلاسفه اسلامی کمتر بدان پرداختهاند، با نظر آدامز در باب نقش دیگری و اجتماع در شکلگیری اخلاق، مقایسه شده است.
خلاصه ماشینی:
در دوران جدید و با سیطره تفکر جدایی عرصههای مختلف اجتماع و فرهنگ از دین که ابتدا در حوزههای علمی به معنای خاص و ملموستر مانند اقتصاد، سیاست، روانشناسی و علوم اجتماعی به نظریه غالب مبدل شد، پس از آن بهتدریج این تفکیک در حوزههایی مانند اخلاق نیز مطرح گردید؛ بدین قرار که نقش دین و اوامر و نواهی دینی در شکلگیری یک نظام اخلاقی در جامعه چیست و آیا بدون حضور دین میتوان اخلاقی غیردینی و به اصطلاح اخلاق عرفی برای جامعه متصور شد یا خیر؟ در چگونگی وابستگی اخلاق به دین نظریات متعددی مطرح شده است و اندیشمندان مختلف نظریات متعددی در این خصوص مطرح کردهاند و در تاریخ دین نیز این موضوع همواره به عنوان یکی از موضوعات اساسی در دین مورد مناقشه صاحبنظران بوده است.
آنچه در نظریات اخلاقی علامه طباطبایی بیشتر مطرح شده است، نظریات ایشان درباره اعتباریات است که در دو کتاب مهم اعتباریات از مجموعه رسایل سبعه و در مقاله ششم از کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم مطرح شده است و موجب طرح مسائل و مناقشات بسیار در این مورد شده است و معمولا در اندیشه اخلاقی ایشان به آن مباحث استناد میشود؛ لکن به نظر میرسد یکی از مباحثی که از دیدگاه علامه در نظریه اخلاقی ایشان قابل طرح و مقایسه با اندیشمندان دیگر است، ورود ایشان در بحث فطرت در مباحث مختلف و استناد به آن در پردازش ایدههای مختلف خصوصا جایگاه آن در بحث اخلاق است که امروزه قابل بازخوانی و توجه مجدد است.