خلاصه ماشینی:
"یاران از این سرا چه برون پا گذاشتند ما را غریب و بیکس و تنها گذاشتند شما،بیشتر از هرکس دیگر با یغمایی نازنین دانشمند معاشرت و همرازی و همکاری داشتهاید و میدانید که به حق و واقع مرگ چنان خواجه نه کاریست خرد و من نمیدانم در فقدان آن حبیب محبوب بزرگوار چه عرض کنم؟از شعر متین استوار محکم استادانهاش بگویم،از نثر سخته و پختهء او که سبک و«آن»مخصوص و ممتاز داشت و بدون امضاء هم معلوم بود که ریختهء کلک ورزیده و کار کردهء حبیب یغمائی است بنویسم،دربارهء ذوق و سلیقهء درست و دقت او در تحقیق و احیای متون گرانسنگ چون گرشاسبنامه و تفسیر طبری صحبت کنم یا از مجلهء یغما که برای ما جوانان دیروز در حکم مدرسه و دانشگاه بود و اول هر ماه بیقرار رسیدن آن بودیم؟و اینهمه جدا از لطائف اخلاقی،ظرافتها،سادگیها و شیرین سخنیهای اوست.
باز بخاطر میآورم که: تخطفته ید الردی فی غیبتی هبنی حضرت فکنت ماذا اصنع؟ در حاشیهء خبر درگذشت و ذکر سوابق خدمت او به فرهنگ ایران در کیهان قطعه شعری هم از او درج شده بود که این چند شعر از آنهاست: همه مدارک تحصیلی و اداری را ردیف و جمع بترتیب سالها کردم میان خرمنی اوراق اینچنین ناگاه ببحر فکر درافتادم و شنا کردم بهر ورق خطی از عمر رفته برخواندم بهر قدم نگه خشم بر قفا کردم نگاه کردم و دیدم که نقد هستی خویش چگونه صرف ببازار ناروا کردم چگونه بر سر بیارج و ناروا کاری به خیره عمر عزیز گرانبها کردم ملاحظه میفرمائید که این شعرهای آخر عمری او*هم از قبیل: تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگانی را چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانی را جوانیهای او است،باز سخن از خشمناکی از گذشته است،باز گله از عمر عزیز گرانبها را در سر کار بیارج و ناروا کردن است،باز توصیه است که برادران عزیزان شما چنین مکنید که من به عمر چنین کردم و خطا کردم."