چکیده:
دولت ایران پس از دوران مشروطه تابع انواعی از صورتبندیهای ناسیونالیستی بود که هر یک بهنحوی الگویی از سیاست خارجی را در پی داشت. در دوران محمدرضاشاه نقش تقریری خاص از ناسیونالیسم در ترسیم سیاست خارجی افزایش پیدا کرد و بر مبنای آن، دولت ایران در این دوران سودای قدرتمند شدن در عرصه منطقهای و بینالمللی را یافت. در این مقاله با استفاده از چارچوبی تحلیلی که از مفاهیم مورد توجه در رویکرد روانکاوانه ژاک لکان برگرفته شده است و با استفاده از روش تحلیل گفتمان، به این مسئله پرداخته میشود که چگونه این سیاست خارجی بلندپروازانه در ایران در سالهای 1357-1332 امکانپذیر شد. این تحلیل نشان میدهد که متون تولیدشده توسط محمدرضاشاه را میتوان رویدادی اجتماعی تلقی کرد که در چارچوب فرهنگ، سعی داشت ذهنیت ایرانی را ساخته و پرداخته کند که ذیل آن امیال خود را به نمایش میگذاشت. ساخت فانتزی و اقدام در جهت آن در عرصه خارجی را میتوان تلاش برای پاسخ دادن به میل وی برای رسیدن به مرزهای تمدن بزرگ و ارضای خودبزرگبینی و جاهطلبی تفسیر کرد.
In the post-Constitutional Revolution، Iran has followed a variety of nationalist formulations resulting in various models of foreign policy. During Mohammad Reza Shah’s era، a particular version of nationalism shaped Iran’s domestic and foreign policies. This led to a struggle for power at the regional and international levels. This article، on the basis of a conceptual framework based on Jacque Lacan’s psychoanalytical approach and discourse analysis seeks to show how this ambitious foreign policy was constituted in the period between 1953 and 1978. The texts produced by the Shah could be regarded as a social event that within a cultural framework sought to shape Iranians’ subjectivity within his own desires. The construction of fantasies and acting upon them in foreign relations can be thus considered as his response to his own desires.
خلاصه ماشینی:
در اینجا سؤال اصلی این است که چگونه گفتمانی ناسیونالیستی، تکوین سیاست خارجی ایران را در سال های ١٣٥٧-١٣٤٢ امکان پذیر کرد؟ برنهاد اصلی مقالۀ حاضر این است که دولت ایران و شخص شاه به طور خاص از طریق ساخت فانتزیهایی که در تولید «من بزرگ » (Big I) یا «آرمان من » (ego ideal) – یعنی با نگاه سوژه به خود از یک نقطۀ آرمانی - مشارکت دارند، درصدد بود نظام معنایی هژمونیک آن دوره را برسازد.
گونۀ اول منابع در زمینۀ سیاست خارجی ایران از جنبۀ موضوعی با مقاله قرابت دارند، ولی ویژگی اصلی آنها بسنده کردن به شرحی عمدتا توصیفی- تاریخی از سیاست خارجی است ؛ کتاب هایی چون سیاست خارجی ایران در دوره پهلوی (مهدوی، ١٣٧٧)، روابط خارجی ایران ١٣٥٧-١٣٢٠ (ازغندی، ١٣٧٦)، ژئوپلتیک نفت و سیاست خارجی ایران (اطاعت و نصرتی، ١٣٩٢)، در خدمت تخت طاووس (راجی ، ١٣٨١) و یادداشت های امیراسدالله علم (١٣٧٧، ١٣٩٣) از این گونه نوشته ها هستند که میتوانند روایتی از نمودهای ناسیونالیسم موجود در سیاست خارجی این دوره ارائه دهند و سهمی مهم در تأمین اطلاعات لازم درباره دیدگاه ها و موضوعات در سیاست خارجی دارند.
ریچارد کاتم (١٣٧١) در کتاب ناسیونالیسم در ایران تمرکز خود را بر مسئلۀ ملی کردن صنعت نفت ، نهضت ملی ایران ، حکومت مصدق و سرنگونی آن از سوی شاه و حامیان خارجی و طرفداران داخلی او قرار میدهد و در مقاله ای با عنوان «ناسیونالیسم در ایران قرن بیستم و دکتر محمد مصدق » (کاتم ، ١٣٦٨) نیز میخواهد نشان دهد که چگونه ارزش های ناسیونالیستی در کنار ارزش های مدرن زمینۀ نهضت مصدق را شکل دادند؛ اما این منابع به ناسیونالیسم ایرانی در دورانی میپردازند که کنشگران اصلی سازنده آن نیروهای مخالف شاه بوده اند.