چکیده:
شمسوطغرا یکی از متون پهلوانی و تعلیمی است که در عصر مشروطه نگارش یافته است. در این کتاب، اشاره به خصلتهای عیّاری و توصیف قهرمان داستان با این ویژگیها در دوره استبدادزده و به دور از اخلاق عصر حاکمیت ایلخانان مغول، قابل ملاحظه و اهمیت است .عیّاران یکی از گروههای اثرگذار در ایران هستند که فضای خفقان جامعه ایرانی و فقر و محرومیت، عامل بنیادی در پیدایش آنها بوده است. عیّاران بهعنوان طبقهای از مردم چنان اهمیت داشتند که نویسندگان متون ادبی، شرح وقایع و نحوه زندگی آنان را در آثار خویش انعکاس دادهاند .در حقیقت، روشنگری و بازنمایی ارتباط کهن عیّاری و جوانمردی با متون تاریخیحماسی و نمایاندن آموزههای اخلاقی این جمعیت میتواند گامی نو و جهتساز در شناخت هرچه بیشتر آنها باشد. پژوهش حاضر بهصورت توصیفیـ تحلیلی و با هدف بررسی مضامین عیّاری و جوانمردی و انعکاس آن در داستان شمس و طغرا صورت گرفته است. در ادامه، نویسندگان به دنبال پاسخ به این پرسش هستند که مضامین عیّاری به چه میزان و چگونه در این اثر بازتاب یافته است؟ نتایج پژوهش نشان میدهد که مضامین عیّاری و جوانمردی در این کتاب بهخوبی انعکاس یافته که این امر نشان از اهمیت این خصایص اخلاقی پسندیده و آمیختن آن با خصلتهای دینی و اسلامی در جامعه ایرانی است
خلاصه ماشینی:
از اين رو با آنکه بارها فرصت وصال يا فرار دست ميدهد، انديشۀ حفظ آبرو و حيثيت آنان را از چنين کاري بازميدارد: «خرّم گفت : جز آنکه او را خواستگاري کنيد و آنچه را که ميخواهند به آنان بدهيد تا با ازدواج شما موافقت کنند و يا او را فراري داده به جايي بريد که دسـت کسـي بـه شما نرسد، آيا راه ديگري به نظر شما ميرسد؟ شمس گفت : نه زيرا که يقين دارم آن ها بياجازة ايلخاني ياراي وصلت با ما ندارند، من هم بـا خـدا و در خـدمت شـيخ عهـد کرده ام و سوگند ياد کرده ام که برخلاف مروّت و شرف و ناموس رفتاري نکنم ، چگونه راضي ميشوم که دختري با نام و نسب و عفت را از راه به در کرده ، چون دزدان او را ربوده ، ببرم و اسم دو خانوادة نجيب و شريف را رسوا کنم » (همان : ١٤٩).
در داستان شمس و طغرا، ايـن خصيصـۀ اخلاقـي را مـيتـوان در رفتـار جوانمردي چون شمس مشاهده کرد: «شمس گفت : چون التاجو بهادر در اين مدت نسبت به من کمال مهرباني و مساعدت را کرده و حق نان و نمک بر گردن من دارد، حال کـه ناچـار اسـت زن و بچـۀ خـود را بيسرپرست رها کرده برود، از ميان همۀ مردم مرا براي سرپرستي آن هـا و بـردن بـه اردو انتخاب کرده ، قبول نکردن شرط مردانگي و انصاف نبود» (خسروي، ١٣٧٤: ٢٤٣).