چکیده:
این مقاله تحلیلی بر تخیل خلاق علمی بهعنوان مهمترین عامل پیشرفت علم بر مبنای الگوهای نظری و نتایج تجربی علوم شناختی ارائه میدهد. بیشتر استنتاجهای استقرایی انسان با مناسبات هستیشناسی شهودی عجین است؛ یعنی از راه استدلال بهدست نیامدهاند. هستیشناسی شهودی یک مجموعۀ محدودِ مقولهبنیاد است که چارچوبهای نظری را شکل میدهد. خلاقیت علمی با انتظارات هستیشناختیِ پیشین ساختمند شده است و بنابراین پیشرفت علم در گرو جدایی مسیر از هستیشناسی شهودی است. تمثیلها ابزار معرفتیِ قدرتمندی جهت غلبۀ دانشمندان بر محدودیتهای یادشده است، اما تمثیلها نیز تحت تأثیر هستیشناسی شهودیاند؛ زیرا دانشمندان در محدودۀ ذهن خود از تمثیل استفاده میکنند. استفاده از دانش موجود در خلاقیت، تخیل ساختمند است، پس پیشرفت علم براساس معرفتهای موجود است و عملِ تولید انگارههای خلاقانه به یک شیوه است: ایجاد خلاقانۀ اکتشاف یا اختراع جدید از بعضی مفاهیم آشنا. رابطۀ مشاهده و نظریه در علم برمبنای ساختار فوق از طریق تخیل خلاق برقرار میشود، نه تعمیم الگوهای موجود.
خلاصه ماشینی:
فیلسوفان علم و بهتازگی محققان علوم شناختی در پی برخی دلایل منطقی در پس کشفیات و خلاقیتهای علم هستند و بررسی میکنند که چه چیزی فرایند علمی را هدایت میکند؟ کدام تخیل در علم نقش دارد و چه رابطهای با خلاقیت دارد و مؤلفههای آن چیست؟ همچنین با آنکه دانشمندان در معرض محدودیتهای شناختی یکسانی مانند دیگر مردم قرار دارند، نوآوریهای علمی چگونه رخ میدهند؟ چه سازوکاری اساس خلاقیت علمی را تشکیل میدهد؟ آیا خلاقیت بدون محدودیت و بیحد وحصر است یا مقید به پیشفرضهای پیشین؟ در این مقاله، ما بهدنبال تبیین «تخیل علمی» بهعنوان مهمترین عامل پیشرفت علم بر مبنای الگوهای نظری و نتایج تجربی علوم شناختی هستیم؛ مؤلفههای آن را شرح و توصیف کرده و بررسی میکنیم که چه چیز فرایند علمی را هدایت میکند و به چه شیوههایی با تفکر عادی و روزمره، شبیه یا متفاوت است.
علم معمولا نیازمند تبیینهای موشکافانه و تدوینشده و حمایت تجربی استوار است؛ درحالیکه هستیشناسی شهودی بیشتر ضمنی و کمتر منسجم است؛ بنابراین اگر تفکر خلاق و مولد، اکتشافات بدیعی بهوسیلۀ توسعۀ مفاهیم موجود ایجاد کند، آنگاه پرسشی مطرح میشود که چگونه انسان بهعنوان یک موجود خلاق بر محدودیتهای ساختارهای مفهومی غلبه میکند؟ مطالعات موردی از تاریخ علم و مطالعات میدانی دانشمندان در عمل نشان میدهد که آنها اغلب برای حل مسائل خود به تمثیل متوسل میشوند (DeCruz, Smith, 2010: p.