چکیده:
رابطۀ دستور زبان و بلاغت سخن، هنوز به قدر کفایت در زبان فارسی به طور عام و زبان شعری به طور خاص بررسی و تحلیل نشده است. هرچند قاعدتاً رابطۀ ساختهای نحوی و بلاغت در زبان شعر، تابعی از همین رابطه در کاربرد عادی زبان است، خودآگاهی و معناداری کاربرد برخی ساختهای نحوی در شعر را نمیتوان نادیده گرفت. هنر شاعران در پرداخت ساختهای نحوی متنوّع بهگونهای که با بافت و بلاغت سخن تناسب یابد، چنان آشکار است که توجّه منتقدان ادبی و عالمان نحو را برانگیخته است؛ امّا هنوز برای یافتن روش و چارچوبی جامع که این هنر نحوی و بلاغی را بهدرستی صورتبندی و تحلیل کند، راه درازی در پیش است.
هدف مقالۀ حاضر آن است که نشان دهد اخوان ثالث چگونه ساختهای دستوری و نحوی نشاندار مختلف و متنوّع را با ملاحظۀ بافت زبانی و موقعیتی در خدمت القای معنی و پیام مورد نظر خویش قرار میدهد. از این رو، برخی ساختهای نحوی نشاندار اشعار نیمایی اخوان ثالث را تحلیل میکند تا ضمن نشان دادن جزئیاتی از هنر شاعری او در حوزۀ نحو و بلاغت، در یافتن روش و چارچوب یادشده نیز سهمی ایفا کند. در میان ساختهای نشاندار نحوی، بیشتر بر جابهجایی اجزای جمله و تغییرات آرایش نحوی تمرکز شده است. در تحلیلها از برخی مفاهیم نظری چون نشاندار/ بینشان (از دانش نحو)، اطّلاع نو/ کهنه (هلیدی)، مبتداسازی و تغییر آرایش واژگانی (زبانشناسی نقشگرا) و روش جرجانی در مقایسۀ ساختهای خاص نحوی با ساختهای عادی بهره بردهایم. در این مقاله با روش پژوهش کیفی و با تحلیل شواهد شعری و نحوی نشان دادهایم که چگونه اخوان با خودآگاهی، برخی ساختهای نحوی را بهطور معناداری در خدمت القای معنی و جلب توجّه مخاطب قرار میدهد و زبان فارسی چه ظرفیت بالقوّه بزرگی در این زمینه در اختیار کاربران خود میگذارد.
خلاصه ماشینی:
اصولا مفهوم نظم نزد جرجاني که آن را با برخي نظريه هاي پيشرو معاصر در زبان شناسي و نقد ادبي سنجيده اند (ابوديب ، ١٣٩٤؛ العشماوي، ١٣٨٥)، دربارة رابطۀ ميان لفظ و معني است که به واسطۀ روابط دستوري و نحوي و تمهيداتي چون تقديم و تأخير و مبتداسازي ايجاد ميشود و اين رابطه چنان است که نميتوان حتي کلمه اي از يک متن را جابه جا يا جايگزين ساخت .
روش پژوهش از آنجا که پژوهش حاضر براي پاسخ به اين پرسش اصلي صورت گرفته است که اخوان ثالث چگونه ساخت هاي دستوري و نحوي نشان دار مختلف و متنوع را با ملاحظۀ بافت زباني و موقعيتي در خدمت القاي معني و پيام مورد نظر خويش قرار ميدهد، چند ملاحظه مختلف را بايد در اتخاذ روش تحليل در نظر گرفت .
اين جابه جايي اجزاي فعل ، موجب مبتداشدگي جزء غيرصرفي فعل «گفت وگو» در جمله گرديده و پيش آيي آن بر متمم جمله (دردناک افسانه اي )، موجب توصيف متمم شده است و آن را درون خود گرفته که اين درونه گيري، برجسته شدن جايگاه متمم را در پي دارد و نيز از نظر ساخت اطلاعاتي جمله ، اين تغيير، ساخت جمله را نشان دار مي کند؛ چون «اطلاع نو» را که در پايان جمله قرار دارد، در جايگاه آغازين جمله مي نهد و به برجستگي پيام جمله مي انجامد.