چکیده:
با افول سیطرۀ کلیسا و تردید و انکارِ باورهای منبعث از الهیات کلیسایی و حتی وجود خداوند، بهعنوان یگانه هستیبخش و ساماندهندۀ حیات انسانی؛ اندیشوران غربی بر آن شدند تا با استغنای از هدایتهای فرابشری و بر اساس مبانی انسانمحورانه، حقیقت و هویت انسانی را بازطراحی کنند. در این مسیر، باخودبیگانگیِ انسان، بهویژه از سوی فیلسوفان اگزیستانسیالیستی مورد توجه جدی قرار گرفت؛ اما ژرفای عمیق و پیچیدۀ حقیقت انسان، تکاپوی اندیشههای خودبنیان را از پیگیری اهداف شایسته و متعالی انسانی عاجز کرده، اهمیت و ضرورت پناهندگی به معارف وحیانی را بیش از پیش جلوهگر کرد. نوشتار پیش رو، با شیوۀ اسنادی ـ تحلیلی ضمن نمایاندن تلاشهای ناتمام اندیشوران وجودگرا در رازگشایی باخودبیگانگی انسان، در صدد برآمده است تا با بهرهگیری از آموزههای قرآنی، به پاسخ پرسش اساسی پیرامونِ خود حقیقی انسان و مظاهر با خود بیگانگی او رهنمون شود و برای مصونیت از آن، راهکارهای قرآنی ذکر، توسل، دعا و توبه را ترسیم کند.
خلاصه ماشینی:
باخودبيگـانگي کـه ترجمـۀ «alienation» اسـت و بـه صـورت هـاي ديگـري نظيـر از خودبيگانگي، بيخويشتني، ديگرخودپنداري، خودباختگي و خودفراموشي و اغلـب بـا بـار ارزشي منفي و ضدارزشي به کار مي رود؛ به معناي غفلت و فراموشي هويت واقعي انسان و حرکت در مسير مخالف آن تلقي مي شود، به گونه اي که انسـان را تحـت سـيطره نيروهـاي غيرخودي قرار مي دهد تـا موجـودي فروتـر از خـويش را خـود پنـدارد، تـلاش هـايش را متناسب و در راستاي آن موجود فروتر شکل بخشد (رجبي، ١٣٨٦: ٧٠).
در تفکرات ايشان ، مبناي صحيحي براي تشخيص موجود متعـالي و سرسـپردگي در برابـر آن وجود ندارد و در واقع در بيشتر اين ديدگاه ها، خـدا موجـودي سـاختۀ ذهـن خودآگـاه يـا ناخودآگاه بشري است و به نظر ميرسد با پذيرش چنين اصلي، موجـود متعـالي موجـودي شخصي شود، چنانکه تيليش در توصيف معناي خداوند مي گويد: «خداوند در قالب ارتباط انسان با خدا معنا پيدا مي کند و به همين جهـت خداونـد، اشـيايي در مـتن جهـان هسـتي نيست ، بلکه نهايت دلبسـتگي واپسـين مـا مـي باشـد» (تيلـيش ، ١٣٨١، ج ٢: ٢٨٥).
پيشينۀ باخودبيگانگي انسان از منظر قرآن پيگيري مبحث باخودبيگانگي با رويکرد قرآني، معلوم مي کند که همزاد با نخستين انسـان و مربوط به دوران حضور آدم (ع ) در بهشت ، پـيش از هبـوط و در پـي شـيفتگي او بـه جـاه ملايک و هستي جاودان ، با وجود وجاهت و مرتبۀ بسيار ارزنـده اش ؛ يعنـي مقـام خلافـت الهي است : «و إذ قال ربک للملائکۀ إني جاعل في الأرض خليفۀ» (بقره :٣٠) او با اين شأن ، مسجود فرشتگان شد: «قلنا للملائکۀ اسجدوا لآدم فسجدوا»؛ اما وسوسـه اي شـيطاني، او را گرفتار بيتوجهي و بيگانگي از حقيقت شأن و مقـام رفيـع خـويش کـرد: «فوسـوس لهمـا الشيطان ...