چکیده:
نظام حکومتی ساسانی علارغم قدرت نظامی و ایدئولوژیک و دوام زمانی حکومت و برخورداری از ثروت و قدرت و تسلط بر بخشهای شرقی و غربی حکومت فرامرزی خودش، از همان روزهای نخستین چهره آسیب پذیری داشت. این پدیده، نخست در چهره مذهبی و بعد در سیاست آن و همچنین در روابط داخلی بزرگان کشور و دستگاه سلطنتی هویدا بود. این آسیب پذیری بیانگر این حقیقت است که نظام حکومت ساسانی با وجود قدرت و استیلای سیاسی و نظامی، قادر به حل مشکلات خویش در درون مایه سیاسی ایران زمین نبود. وجود چنین تنشها و تضادهایی در سطوح بالای طبقات قدرتمدار حکومتی و دربار شاهی، دستگاه حکومتی را به کانون توطئههای درباری مبدل نمود،و منجر به ریزش بخش اعظم اشرافیت درباری، نظامیان و روحانیان و شاهزادگان از بدنه دولت و بروز مشکلات عدیده ای در فرایند تحولات آن نظام گردید و دولت را از حل بحرانهای داخی ناتوان و روند اقتدار آن را به زیر سایه چنین تقابلها و تضادهایی کشاند و بر ساخت دولت و جامعه تاثیرات منفی جبران نشدنی گذاشت.پژوهش تلاش دارد زمینه و علل تضاد و تنش و کشمکشهای درون دستگاه حکومتی و میزان تاثیرگذاری آن بر ساختار سیاسی و نظامی دولت ساسانی را در بوته نقد و بررسی و تحلیل قرار دهد.
خلاصه ماشینی:
آن دولت اگرچه با اتخـاد سياست استبدادي در ايجاد وحدت در يکساني گام برداشت و با گرايش به خصلت نظـامي گـري در آغاز حکومت و مطلقيت قدرت به ويژه در عصر خسرو اول بر اقتدار خويش افزود و در راستاي توازن قدرت در منطقه در مقابله با دشمنان داخلي و خارجي گام برداشت و تا آخرعمر آن سلسله کمـابيش ادامه يافت ، اما با اين وجود در سالهاي پاياني در داخل کشور و دردرون دستگاه هرم قدرت سياسي با بحرانها و آشفتگيهاي درباري چون کشمکش هاي مدعيان سلطنت و شـورش سـپاهيان در سـطوح بالا و همچنين دخالتهاي اشرافيت درباري و خانـدانهاي حکـومتگر و روحانيـان در امـور کشـوري و لشکري مواجه بود و در نهايت نه تنها دولت را دچار توطئه هاي درباري و شورشها و قيـام هـا نمـود، بلکه فضاي بي اعتمادي را بر دستگاه حکومتي حاکم و شاهان و درباريان را به طراحي توطئـه هـاي درباري متوجه نمود.
چنين به نظر مـيرسـد که گستره اختلافات دروني سردمداران و طبقات بالاي جامعه با يکديگر و به همان نسبت با دربـار و شاه و در پيش گرفتن رويکردي رقابت گونه بر سر قدرت و نفوذ در تشکيلات حکومتي و هرم قدرت سياسي به ويژه در اواخر حکومت ساساني، از عوامـل مـوثر در تـنش و تقابـل هـاي درون حکـومتي گرديدکه روند اقتدار آن دولت را به زير سايه چنين تقابل ها و تضادهايي کشاند و نه تنها دولـت را از حل بحران هاي داخي ناتوان نمود، بلکه بر تشديد روند بحران هاي خارجي نيز بيفزود و آسـيب هـاي جدي بر پيکره دولت وارد و بر ساخت دولت و جامعه تاثيرات منفي جبران نشدني وارد کرد.