چکیده:
در این مقاله نویسنده به مقایسه ساختارهای سه منظومه منطقالطیر عطار، مثنوی مولانا و بوستان سعدی پرداخته و به وجوه اشتراک و تفاوتهای موجود میان این سه منظومه اشاره نموده است. وجوهی چون حضور دو جزء عمده در سه منظومه همچون گفتارهایی در بیان نظری افکار و نیز حکایات و تمثیلهایی برای مصور ساختن آن افکار، وجود اندیشهورزی در هر سه منظومه با ویژگیهای خاص و منحصر به فرد در هر یک.
خلاصه ماشینی:
عطار آنگاه به ذم تعصب و دفاع از شیخین میپردازد و میفرماید: در خلافت میل نیست ای بیخبر* میل کی آید ز بوبکر و عمر* میل اگر بودی در آن دو مقتدا* هر دو کردندی پسر را پیشوا* (همان: 253) و در دفاع از حضرت فاروق، مکالمة او را با اریس گزارش میکند و از زبان او میگوید: این خلافت گر خریداری بود* میفروشم گر به دیناری بود* (عطار، 1383: 255) و در تأیید قول خود، رفتار حضرت امیر و شفقت او را بر دشمن و راز گفتن او با چاه شاهد میآورد و چنین نتیجه میگیرد: بر عدو چون شفقتش چندین بود* با چو صدیقیش هرگز کین بود؟* (همان: 255) یا: آنکه در جانش چنین شوری بود* در دلش کی کینة موری بود* در تعصب میزند جان تو جوش* مرتضی را جان چنین نبود، خموش!* (همان: 256) یا از ایثار ابوبکر و علی به وقت هجرت رسول یاد میکند: تو تعصب کن که ایشان مردوار* هر دو جان کردند بر جانان نثار* گر تو هستی مرد این یا مرد آن* کو تو را یا درد این یا درد آن؟* (همان: 257) و سرانجام توصیه میکند: تو کفی خاکی در این ره خاک شو* از تبرا و تولا پاک شو* (همان: 258) اما ساختار متن: آن با وصف هدهد، هادی و رهنما و وصف مرغانی، هر یک به صفتی متصف و متمایز، آغاز میشود ـ صفت نیک یا زشت چون «عندلیب باغ عشق» و «تذرو در چاه ظلمت مانده»؛ «دراج الست عشق به جان شنیده» و «قمری اسیر نفس»؛ «فاختة باوفا» و «شاهین سرکش» که جملگی با احوال نفسانی مطابقت دارد.
با مقایسة ساختارهای منطقالطیر و بوستان و مثنوی نتایجی به شرح زیر حاصل میشود: ـ در محتوای این هر سه منظومه دو جزء عمده وجود دارد: یکی گفتارهایی در بیان نظری افکار؛ دیگری حکایات و تمثیلهایی برای مصور ساختن آن افکار.