چکیده:
پراگماتیسم و نو پراگماتیسم از مهمترین مکاتب فلسفی هستند که در دهههای اخیر، بسیاری از حوزه¬های زندگی اجتماعی از جمله حقوق و سیاست را بطور جدی تحت تاثیر خود قرار داده است. باتوجه به این دو مکتب، مفهوم حقوق بشر به روشنی مفهومی اختلافی و بحث¬انگیز و نیازمند توجیه است. در قرن 19 عقل به «عقل علمی» تبدیل شد و چنانکه پیداست علم نیز دشمن مفهوم حقوق طبیعی بود. افزون بر این، واکنشی علیه فردگرایی نظریه حقوق طبیعی نیز به وجود آمد و این اندیشه ارسطویی که مفهوم اساسی فلسفه سیاسی جامعه است، دوباره احیاء شد. در حقیقت ریچارد رورتی استدلال کرده است که هیچ مبنای نظری برای حقوق بشر وجود ندارد، زیرا هیچ مبنای نظری برای هیچ باوری وجود ندارد. البته این چیزی نیست که مایه تاسف باشد، چراکه هم این حقیقتی فلسفی و ضروری است و هم مسئله حقوق بشر برای موفقیتاش نیازی به نظریه ندارد بلکه نیازمند همدلی است. در این پژوهش به معرفی مبانی پراگماتیسم و نو پراگماتیسم پرداخته و سپس به بررسی جایگاه انسان در این مکتب با تکیه بر آراء یکی از فلاسفه این مکتب "ریچارد رورتی" پرداخته و در نهایت نظر او راجع به حقوق بشر به وضوح شرح داده خواهد شد.
خلاصه ماشینی:
حقوق بشر از دیدگاه پراگماتیسم و نو پراگماتیسم با تکیه بر آراء ریچارد رورتی سعید نباتی 1 ، محمد مهدی بادامی 2 چکیده پراگماتیسم و نو پراگماتیسم از مهمترین مکاتب فلسفی هستند که در دهههای اخیر، بسیاری از حوزههای زندگی اجتماعی از جمله حقوق و سیاست را بطور جدی تحت تاثیر خود قرار داده است.
com کارشناسیارشد حقوق بشر، دانشگاه مفید قم، پژوهشگر پژوهشگاه قوه قضائیه مقدمه در زبان فارسی در برابر اصطلاح پراگماتیسم معادلهایی پیشنهاد شده و بکار رفته است: فلسفه عملی، مکتب عملی، مصلحتگرایی، عمل باوری و چند معادل دیگر.
در این پژوهش ما ابتدا به مبانی پراگماتیسم (اصالت طبیعت، داروینیسم و ابزارانگاری) و نوپراگماتیسم (انکار حقیقت و واقعیت، نفی عقل و عقلانیت و تاکید بر زبان) را بیان میکنیم و سپس به جایگاه انسان در نو پراگماتیسم و در نهایت به بررسی پراگماتیسم و حقوق بشر میپردازیم.
پراگماتیسم مبانی خاص خود را دارد که ما تنها به سه مورد از آنها که در نئوپراگماتیسم رورتی نقش دارند اشاره میکنیم: الف) اصالت طبیعت اصالت طبیعت یک نوع جهانبینی فلسفی است که در آن واقعیت و جایگاه انسان در واقعیت جدای از هم نیستند.
لذا دیویی خود را طبیعتگرا میپنداشت؛ ولی نه از نوع متافیزیکی بلکه مدافع روش علمی بود و از اینرو طبیعتگرایی او در این قالب قابل فهم است.
باتوجه به این امر میتوان گفت که ابزارانگاری دیویی تلقی کارکردی از تمام مفاهیم از جمله مفاهیم علمی است که در آنجا شأن معرفتی مفاهیم و شأن عقلانی اعمال به مثابه کارکرد آنها در کامل کردن، پیشبینی کردن و کنترل تعاملهای انضمامی ما با جهان تجربه شده ماست.