چکیده:
جلال آل احمد به شهادت داستانها، مقالات و رفتار سیاسیاش، همواره با مسائل ایران درگیر بـوده و همراه با دلمشغولی مداوم نسبت به فرهنگ ، سیاست ، اقتصاد و جامعه ایـران، «درد ایـران» و دغدغـه وضعیت حال و آینده ایرانیان داشته است . اهمیت او بیشتر از هر چیز به خاطر انتشار دو کتاب سیاسـی و اجتماعی با عنوانهای «غربزدگی » و «در خدمت و خیانت روشنفکران» بود. او در این آثار بـا تـلاش در جهت ارائه راهحلی برای سامان سیاسی و اجتماعی به عنوان یک متفکر سیاسی معـروف شـد. راهحـل او برای درمان بیماری غربزدگی، «بازگشت به خویشتن » است که بـه مفهـوم تاکیـد مجـدد بـر نظـام ارزشها، فرهنگ ، تاریخ و دین ، عقیده و ایدئولوژی خویش یعنی اسلام است . این مقاله درصدد اسـت تـا دریافت جلال آل احمد از معنا و مفهوم «غربزدگی» و نیز فهم وی از سـنت و دلایـل بازگشـت را کـه نقشی اساسی در شکل گیری فضای ذهنی (پـارادایمی) تفکـر اجتمـاعی ایرانیـان در دهـه ٤٠ و ٥٠ ایفـا کردهاند، مورد بررسی قرار دهد. پارادایمی که پس از گذشت حدود نیم قرن از زمان ظهور آن، هنـوز بـر ذهن و اندیشه و فضای اجتماعی ایرانیان غلبه دارد.
خلاصه ماشینی:
جلال همچنین غربزدگی را تنها منحصر به تاریخ معاصر ایران ندانسته است ؛ او در کتاب «غرب زدگی» بحث تاریخی را از آغاز دوران یونانیمآبی در دورٔە پارتیان شروع کرده و تاریخ هجوم غرب و شرق را که سبب چیرگی آنها بر ما شده به تصویر میکشد؛ و درنهایت جنگ های جهانی اول و دوم را نیز در همین راستا موردتوجه قرار می دهد (دستغیب ، ١٥:١٣٧١).
به نظر او باید این حاملان با پالایش سنت از طریق اجتهاد، به مقابله با غرب زدگی بر میخواستند که متأسفانه توجهی درخور و شایسته به این معضل نشد و در ظرف زمانی خود، مورد غفلت واقع گردید: «[مشروطیت به عنوان] پیش قراول اول ماشین ، روحانیت را 7 فصلنامه مطالعات سیاسی؛ سال نهم ، شماره ٣٣، پاییز ١٣٩٥ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کوبید و ازآنپس بود که مدارس روحانی در دوره بیست ساله به یکی دو شهر تبعید شد و نفوذش از دستگاه عدلیه و آمار بریده شد و پوشیدن لباسش منع شد؛ و آنوقت روحانیت در قبال این همه فشار، نه تنها کاری به عنوان عکس العمل نکرد، بلکه همچنان دربند مقدمات و مقارنات نماز ماند؛ یا دربند نجاسات و مطهرات؛ یا سرگردان میان شک دو و سه !
آل احمد بر هویت فرهنگی و حفظ آن تأکید زیادی دارد و آنجا که «غربزدگی» را «مجموعه عوارضی که در زندگی و فرهنگ و تمدن و روش اندیشه مردمان نقطه ای از عالم حادث شده است ؛ بیهیچ سنتی؛ بیهیچ تکیه گاهی و بیهیچ تداومی در تاریخ » (آل احمد، ١٣٧٢: ٣٤)، به عوامل فرهنگی نظر دارد و از دست رفتن آن را موردتوجه قرار میدهد.