چکیده:
هدف نوشتار حاضر مقایسه دیدگاههای محیی الدین ابن عربی و ویلیام جیمز در باب «تجربه عرفانی» است. ابن عربی و جیمز «تجربه عرفانی» را وصف ناپذیر و زودگذر میدانند که طی آن، انسان از نیرویی متعالی منفعل گردیده، معرفتی فراعقلی و خصوصی کسب میکند. در این تجربه، فرد به معرفتی می رسد که با تلاشهای عقلانی هرگز به آنها دست نمییابد. آنچه فرد در تجربه شخصی خود از حقیقت غایی درمییابد، از طریق بیان تجربه به کسانی که از آن بیبهرهاند، قابل انتقال نیست و کسانی که خواهان درک چنین تجاربی هستند، باید با مجاهدت و ریاضت، زمینه فراهم شدن آن تجارب را در خویش فراهم کنند. با وجود شباهت های موجود، ابنعربی حصول تجربه عرفانی را در پرتو عمل به شریعت و عامل تقویت ایمان می داند، در حالی که جیمز سرچشمه عمیق دین و تجربة عرفانی را احساس دینی میداند و الهیّات را امری ثانوی تلقی می کند.
خلاصه ماشینی:
از نظر ابن عربی، حتی اگر فکر و اندیشه به حد نهایت هم برسد، اهلش را به تقلید میرساند؛ زیرا امور بزرگتر از آن هستند که فکر و اندیشه به آنها راه پیدا کند (همان، بیتا، ج 3) عقل از قوایی مانند «حافظه»، «متخیله»، «مصوره»، «لامسه»، «ذائقه»، «شامه»، «سامعه» و «باصره» پیروی میکند و هر آنچه را این قوا به او میدهند، میپذیرد.
بنابراین، ابن عربی معرفت حاصل از مکاشفه شهودی انبیا و اولیا را مصون از خطا و بر شناخت حاصل شده از طریق فکر و اندیشه در حوزة مسائل الهی مقدم میداند و میگوید: چون موضوع از این قرار است، برای عقل شایستهتر آن است که به جای پذیرش از فکرخود، آنچه را پروردگارش به وی خبر میدهد، بپذیرد (همان، ج 4، ص 320).
حال این سؤال مطرح است که چگونه یک امر احساسی میتواند معرفتبخش باشد؟ جیمز این احساس را با احساسات و عواطفی همچون خشم، رضایت، گرسنگی و تشنگی متفاوت میداند و بیان میکند: اگر چه عرفانیات در ظاهر، شبیه احساسند، ولی در حقیقت، حالتهای عرفانی برای کسانی که به درک آنها قایل میشوند، شکلی از شناسایی و معرفت است.
اگر منظور ما از اینکه تجربة عرفانی گوهر دین است، این باشد که حقیقت دین همان احوال و عواطف خاصی است که در انسان، هنگام مواجهه با امر الهی و حقیقت غایی پدید میآید، در این صورت، از نظر ابن عربی تجربة عرفانی گوهر دین نیست.