چکیده:
شرقشناسی را مجموعهای از مطالعات و تحقیقات دانشمندان و موًسّسات کشورهای غربی در موضوعات و مسائل مختلف شرقی دانستهاند . قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم، مقطع زمانی بسیار مهمی در شرقشناسی اروپایی بهویژه انگلستان بوده است. در این دوره زمانی، انگلستان قسمتهای زیادی از شبهقاره هند و دیگر قسمتهای آسیا را به استعمار خود درآورده بود. کشور ایران بنا به دلایل مختلف ، در قرن نوزدهم و بیستم مورد توجّه سیاستهای قدرتهای بزرگ جهانی واقع شد. امپراتوری بریتانیا و کمپانی هند شرقی توجّه و حساسیت ویژهای نسبت به ایران و مناطق مجاور هند داشتند. بهتَبَع آن شرقشناسان انگلیسی توجّه ویژهای به این مناطق ازجمله بلوچستان داشتند.این پژوهش با بهرهگیری از روش تحلیل تاریخی و با بررسی و تحلیل محتوای آثار شرقشناسی انگلیسی قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم و بازنمائی نسبت آن با اقتضائات سیاسی، نظامی و اقتصادی انگلیس درباره منطقه بلوچستان، این سؤال را مطرح میسازد که ارتباط بین سیاستهای انگلیس در ایران و آسیا و پژوهشهای شرقشناسی آنها در این مناطق چیست و این پژوهشها چه کارکردهایی را ایفا کردند؟ یافتههای پژوهش نشان میدهد که شرقشناسی بهعنوان سازهای استعماری دارای کارکردهای نظامی- سیاسی در منطقه بوده و در راستای هویتسازی برای قوم بلوچ و ترسیم مرزهای خاوری در خدمت اهداف استعماری انگلستان بوده است.
<em>Eastern Studies is a collection of studies and researches of scientists and institutions of the Western countries on various issues of the Orient. The nineteenth and first half of the twentieth century has been a very important time in European Orientalism, especially in England. During this period, England had colonized a large part of the Indian subcontinent and other parts of Asia. For a variety of reasons, the country of Iran, in the nineteenth and twentieth centuries, was concerned with the policies of the great world powers. The British Empire and the East India Company were particularly sensitive to Iran and adjacent India. According to the British Orientalists, special attention was paid to these areas, including Balochistan. This research uses the method of historical analysis by analyzing the content of the works of the nineteenth century and the first half of the twentieth century English Orientalism and representing its relation to British political, military and economic contexts. The Balochistan region raises the question of what is the relationship between British politics in Iran and Asia and their East-Eastern studies in these areas, and what functions did these studies play? The findings of the research show that Orientalism as a colonial instrument has military-political functions in the region, and has been in line with the identification of the Baloch people and the drawing of eastern frontiers to serve the purposes of British colonialism.<br /></em>
خلاصه ماشینی:
اين پژوهش با بهره گيري از روش تحليل تاريخي و با بررسي و تحليل محتواي آثار شرق شناسي انگليسي قرن نوزدهم و نيمه اول قرن بيستم و بازنمائي نسبت آن با اقتضائات سياسي، نظامي و اقتصادي انگليس درباره منطقه بلوچستان ، اين سؤال را مطرح ميسازد که ارتباط بين سياست هاي انگليس در ايران و آسيا و پژوهش هاي شرق شناسي آن ها در اين مناطق چيست و اين پژوهش ها چه کارکردهايي را ايفا کردند؟ يافته هاي پژوهش نشان ميدهد که شرق شناسي به عنوان سازه اي استعماري داراي کارکردهاي نظامي- سياسي در منطقه بوده و در راستاي هويت سازي براي قوم بلوچ و ترسيم مرزهاي خاوري در خدمت اهداف استعماري انگلستان بوده است .
بدين خاطر يکي از مهم ترين کانون هاي شرق شناسي انگليسي بوده و کارگزاران سياسي، نظامي و علمي انگلستان ، مطالعات و پژوهش هاي متعددي در اين مناطق ازجمله بلوچستان انجام داده اند.
اين پژوهش در پي پاسخ به اين پرسش است که اين پژوهش ها با چه اهدافي صورت ميگرفته و مهم ترين کارکردهاي آن ها چه بوده است ؟ پيشينه پژوهش : در مورد سياست ايران شناسي انگليسي آثار چندي به نگارش درآمده است ، براي نمونه سيمين فصيحي در مقاله اي که بر ترجمه کتاب ايران عصر قاجار خانم لمبتون افزوده ، به اقدامات سياسي لمبتون و همکاريهاي وي با دستگاه ديپلماسي و امنيتي انگلستان اشاراتي کرده است .
در مورد نقش ايران شناسي انگليسي در منطقه سيستان و بلوچستان حميد احمدي در کتاب هويت و قوميت چندصفحه اي در علل سياسي شدن هويت قومي بلوچ به اين بحث اختصاص داده و پيروز مجتهدزاده هم اشاره اي بسيار گذرا به مطالعات عوامل سياسي-نظامي انگليس در اين منطقه داشته است .