چکیده:
یکی از پیچیده ترین مسائل در شهرهای جهان، نرخ بالای جرم و افزایش ناهنجاریهای اجتماعی در آنهاست. بروز انواع جرم و ناهنجاری باعث ایجاد حس ناامنی و تحمیل مشکلات مالی بر دوش جامعه، دولت و تشکیلات قضائی کشور میشود. امروزه افزایش تصاعدی میزان وقوع جرم به موازات افزایش جمعیت، در اکثر کشورهای جهان قابل مشاهده است. مبارزه با جرم و کجروی های اجتماعی منوط به شناخت عوامل جرمزا است. بنابراین با از بین بردن این عوامل یا کاهش اثرات آن میتوان از بروز جرایم پیشگیری نموده و یا حداقل از میزان آن در جامعه کاست. آمارهای موجود در کشورهای جهان نشان میدهد پیشگیری از جرم از طریق افزایش نیروهای پلیس، تدابیر شدید امنیتی، صدور احکام و مجازاتهای شدیدتر و احداث زندانهای بیشتر راه به جایی نمیبرد. یکی از مشکلات کشورهای جهان این است که در بیشتر موارد به روش انتزاعی و مجرد به مقابله با « نفس جرم» پرداخته و این پدیده نامطلوب را جدای از بزهکار و شرایط مکانی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی حاکم در حال ارتکاب توسط وی در نظر میگیرد. این در حالی است که نخستین گام مبارزه با تبهکاری از بین بردن عوامل جرمزا و کاهش اثرات آن میباشد. از یک نگاه، میتوان عوامل جرمزا را به دو دسته اصلی عوامل درونی (فردی) و عوامل بیرونی (محیطی و مکانی) طبقه بندی نمود. در مقاله حاضر با توجه به تاثیر توسعه ی شهری بر کیفیّت و کمیّت ارتکاب جرم، به بررسی نقش معماری شهری در پیشگیری از وقوع جرم و اتخاذ سیاست های راهبردی میپردازیم.
خلاصه ماشینی:
یکی از پیش فرض های اصلی «پارک» و«برگس» این است که آن دسته از حوزه های درون شهری تجاری وصنعتی که به لحاظ اجتماعی دچار بی سازمانی اجتماعی شده اند ارزش ها وسنت های بزهکارانه وجنایی را توسعه میدهند(بیانلو و منصوریان،1388،105) «پیشگامان مکتب زیست بوم انسانی همه ی مسائل اجتماعی از جمله میزان جرائم را در تفاوت ها وخصیصه های مکانی جستجو میکنند مثلأ نقاط گردشگری وتفریحی درون شهرها ومکان های پر ازدحام نسبت به نقاط آرام جرم زایی بیشتری دارند».
«شاو» از این پژوهش ها نتایجی به دست آورد که از جمله نتایج مرتبط بابحث میتوان به دو نتیجه مهم اشاره نمود: اول اینکه محله های نواحی صنعتی یا بازرگانی ویا محله های چسبیده به این نواحی دارای بالاترین نرخ های بزهکاری هستند، دوم اینکه میزان بالای بزه در مناطق خاص به دلیل نژاد،قومیت یا مهاجرت افراد ساکن درآن نیست بلکه همواره وبا هر ترکیب جمعیتی در آن مناطق ، نرخ یکنواختی از جرم،در آن منطقه ها وجود دارد و شاید بالا بودن نرخ جرم در میان دسته خاصی مثل سیاه پوستان به دلیل الگوی توزیع مکانی آنان باشد که در مناطق جرم خیز وجود دارند ودلیل آن نیز قدرت اقتصادی پایین این دسته از افراد است که ناچار به زندگی در این مناطق هستند.
«استارک» استدلال مینماید که این پنج جنبه باعث بروز حالت های جرم خواهانه بیشتری در بین ساکنان محله ،به وجودآمدن فرصت هایی بیشتر جهت ارتکاب جرم، افزایش انگیزه ی مجرمانه ،پایین آمدن آستانه ی تحمل افراد و کاهش کنترل غیر رسمی میشود.