چکیده:
سوسور با نقد جریانهای تاریخی – تطبیقی پیرامون زبان، نقطه عزیمت تفکر خود را بررسی مختصات و عناصر درون زبانی قرار میدهد. از نظر وی، وجه تحقق یافته و پویای زبان نمیتواند ماهیت حقیقی آن را نشان دهد. بنابراین باید به وجه ایستای زبان و یا، بنیادهای همزمانی زبان توجه عمیق داشت. سوسور تحت تاثیر معرفت شناسی کانت حدود قلمرو زبان را از طریق لانگاژ، لانگ و پارول از هم متمایز میکند و ابژه انضمامی و یا به نحوی ساحات تقرر زبان را به لانگ محدود میکند. فارابی در سنت فلسفه اسلامی در نسبتی بسیار نزدیک با سوسور، به تاملات زبان شناسانه پرداخته است. وی مطالعات زبان شناختی خود را با برداشتی تازه از روابط میان زبان و منطق آغاز میکند و با ریشه یابی واژه نطق از منطق، خاستگاه منطق را به سمت زبان سوق میدهد. در تلقی فارابی، نطق وجه بنیادین و عام زبان است. وی سه ساحت زبان را به نفس ناطقه، نطق درونی و نطق بیرونی تلخیص میکند که نطق درونی محل تقرر عناصر زبانی تعیین شده است. صرف نظر از این مساله؛ در نشانه شناسی، روابط میان دال و مدلول نیز در نسبتی متناظر با لفظ و معقول، به شکل قراردادی مطرح شده است. مقاله حاضر با بررسی ساحات سهگانه زبان در اندیشه سوسور میخواهد نشان دهد این تلقی ساختارگرایانه تلقی تازهای نیست. قرنها پیش در سنت فلسفه اسلامی نیز، فارابی به چنین تاملاتی پرداخته است. تلقی فارابی با تقسیمبندی نشانههای زبان به دو بخش الفاظ و معقولات و تقسیم سهگانه ساحات زبان، تلقی تازهای در زبان شناسی است که به نوعی آغاز سیر مطالعاتی تازه در حیطه زبان شناسی اسلامی است.
خلاصه ماشینی:
Keywords: Saussure, Farabi, Language nature, Langue, Inner word مقدمه ماهیت زبان و ساحات گوناگون آن مساله مهمی است که فیلسوفان و زبـان شناسـان از آغـاز تـاملات فلسفی در یونان باستان تاکنون توجه عمیق به آن داشته اند.
به عقیده سوسور زبان صرف نظر از بافت تاریخی - تطبیقی و لایـه های بیرونـی آن کـه در نسـبت بـا جامعه و فرهنگ زمانه قرار گرفته است ، بخش کاربردی و اهم آن، توجـه بـه سـاختار و لایـه های عرضـی و پنهان زبان است .
نظریه سوسور در نقد بـه زبان شناسی درزمانی ٣(تاریخی - تطبیقی) شکل گرفته اسـت ، بـه طـور عـام در جریـان معرفـت شناسـی فیلسوفان هر یک ادامه دهنده سنت های معرفت شناختی پیش از خود بودهاند.
برای سوسور این مساله بسیار مهم است کـه زبان شناسی از چه نوع معرفت شناسی بهره میبرد و ابژه انضمامی وی دارای چه ماهیتی است و چه نسبتی با سوژه برقرار خواهد کرد (بالو و خبازی، ناصرخسرو.
بـه عقیـده سوسور لانگاژ به لحاظ معرفت شناختی و هستی شناختی با هستی انسان گره خورده است ؛ اما به دلیل عدم تحقق اش نمیتواند ابژه بررسی علم زبانشناسی باشد؛ زیرا مهم ترین ساحت ابژه، تعین یـافتگیاش اسـت (بالو و خبازی، ناصرخسرو.
به نظر میرسد فارابی در تعیین حدود شناخت زبان همان دغدغه هایی را دارد که سوسور در تحدید جنبه های گوناگون ماهیت عناصر زبانی داشـته اسـت .
تعین معقـولاتی کـه دال بر الفاظ هستند و نیز تحقق زبان ضمیر درون که نطق بیرونی نام گرفته است ، پـیش از تقـرر در قلمـرو نفس ناطقه شکل گرفته اند.