چکیده:
«الهیات پویشی» قدرت صرفا ترغیبی خداوند را مانع گرفتار آمدن آن در دام مسئلة «شر» میبیند و بدین روی، برتری هستیشناسی خود را نسبت به «الهیات» خدای گشوده اعلام میدارد. اما الهیات خدای گشوده، خدای پویشی را به همان اندازه مسئول شرور جهان میشناسد و حتی راهحلهایی را به مسئله «شر» با توسل به قدرت جبری خداوند ارائه میدهد. در این مقاله، ضمن تشریح قدرت خدای پویشی، به نزاع دو مکتب بر سر مسئله «شر» ورود پیدا میکنیم. سپس با ارائة تحلیلی از مواضع دو طرف، اولا به برخی نقیصههای «الهیات خدای گشوده» در نقد «الهیات پویشی» و نیز پاسخگویی به مسئله «شر» اشاره میکنیم. ثانیا، نشان میدهیم که الهیات پویشی در صورتی میتواند پاسخ درخوری به مسئلة مزبور ارائه دهد که از ابهامات و نقیصههای مندرج در مفهوم «قدرت خدای پویشی» اجتناب ورزد. اگرچه الهیات پویشی پاسخ مناسبتری به مسئله «شر» ارائه میدهد، اما دچار ابهاماتی دربارة قدرت خدای پویشی است که از ارزش این پاسخ به شدت میکاهد.
The “Process theology” considers the merely encouraging power of God as a
barrier to getting caught in the trap of the problem of evil, and thereby, proclaims
its ontological superiority over the theology of open God. But the Open theism
knows the process God responsible for the evil of the world equally, and even
offers solutions to the problem of evil by resorting to God's algebraic power. In
this article, while explaining the power of the process God, we come to the
conflict of two schools over the problem of evil. Then, by presenting an analysis
of the positions of the two sides, we first address some of the shortcomings of the
"Open theism" in criticizing the "theology of process" and answering the question
of "evil". Secondly, we show that the theology of process can provide a sufficient
answer to this problem that avoids the ambiguities and deficiencies embodied in
the concept of the power of the process God. Although the theology of process
offers a more appropriate answer to the problem of "evil", it has some ambiguities
about the power of the process God that greatly undermine the value of this
answer.
خلاصه ماشینی:
ازاینرو، متألهان پویشی، که درجهای از خلاقیت و آزادی را به همة اجزای جهان نسبت میدهند و در عین حال، به حلول خداوند در همة این اجزا معتقدند، قدرت خداوند را صرفا قدرت ترغیبی (persuasive) میدانند و مکتب الهیاتی خود را به سبب نفی قدرت جبری (coercive) به دور از مشکلات مسئلة شر میشمارند.
به نظر میرسد هاسکر در اینجا مرتکب خطایی بزرگ شده است؛ زیرا هر موجودی در الهیات پویشی خلاق است و بنابراین، اولا «آزادی» ویژگی ضروری اوست؛ و ثانیا، پیدایش موجودات آزادی همچون انسانها، نه صرفا نتیجة ترغیب خداوند، بلکه در درجة اول، حاصل ویژگی خلاق خود جهان است.
استدلال رایشنباخ بدین صورت پیش میرود: اگر مطابق الهیات پویشی هر موجودی را خلاق بدانیم و اعمال علیت فاعلی (قدرت جبری) بر موجودات را ناسازگار با خلاقیت آنان بشماریم، باید تنها قدرت ترغیبی را در جهان مجاز بدانیم.
بدین روی، به نظر میرسد چیزی که الهیات پویشی بیش از همه نیازمند آن است، ارائة دلیلی هستیشناسانه بر اساس مبانی الهیات پویشی است بر اینکه خداوند ماهیتا نمیتواند قدرت جبری بر جهان اعمال کند، و فرض اعمال چنین قدرتی ناسازگار با سایر ویژگیهای خدای پویشی است.
اما این پرسش به وجود میآید که چرا انسان قادر به اعمال قدرت جبری است، اما خداوند چنین نیست؟ به سبب آنکه نفی این قدرت، عامل اصلی در پاسخگویی الهیات پویشی به مسئلة «شر» است، لازم است تا به این پرسش، بدون بروز هرگونه تضادی با مبانی الهیات پویشی، پاسخ گفته شود.