چکیده:
آشنایی با عصرناصری به دلیل همزمانی باظهورتمدن جدید غرب وهمچنین دوره انتقال
ایران به عصرمدرن دارای اهمیت به سزایی است. این مقاله به دنبال ریشه یابی علل شکل
نگرفتن ساختارهای لازم برای نوسازی ودرپی آن توسعه انسانی در جامعه ایران عصر
ناصری بوده است. شناخت ویژگی های شخصیتی ناصرالدین شاه به دلیل شخصی شدن
سیاست درآن دوره کمک شایانی به ریشه یابی عوامل موثر بر موضوع مورد مطالعه داشته
است. محقق با روش پدیدار شناسی و با الگو قرار دادن نظریه آبراهام مازلو، شخصیت
ناصرالدین شاه را تحلیل و تاثیر آن بر رفتارهای سیاسی اش را بررسی می کند و انعکاس
تصمیمات شاه بر جامعه ایران را براساس نظریه پسانوسازی اینگلهارت شناسایی و عوامل
موثر برعدم توسعه انسانی در ایران را تحلیل کرده است. فرضیه این پژوهش آن است که
محیط زندگی دربار قاجار و عوامل اجتماعی آن دوره، سدی برای رفع نیازهای اساسی
ناصرالدین شاه بوده و موجب شکل گیری شخصیت بیمار و مستبد در او شده است. طولانی
بودن دوره حکمرانی ناصرالدین شاه موجب تاثیرگذاری شخص او بر تمام ارکان جامعه
گشته که سیاست و حکومت درآن دوره را کاملا تحت تاثیر ویژگی های شخصیتی پادشاه
قرار داده بود. شخصیتی که به دلیل کمبودهای فراوان و با تصمیمات اشتباه مانعی برای
نوسازی و توسعه اقتصادی و اجتماعی در کشور شد و به تبع آن توسعه انسانی را در
فرهنگ ایران عصر ناصری مکتوم گذاشت.
خلاصه ماشینی:
فرضیه این پژوهش آن است که محیط زندگی دربار قاجار و عوامل اجتماعی آن دوره ، سدی برای رفع نیازهای اساسی ناصرالدین شاه بوده و موجب شکل گیری شخصیت بیمار و مستبد در او شده است .
پرسش اصلی در این نوشتار این است که آیا توسعه نیافتگی در ایران عصر ناصری میتواند ریشه در ویژگیهای شخصیتی فرد اول کشور داشته باشد؟ شکل گیری این ویژگیها برآمده از چه شرایط و ساختاری است ؟ و فرضیه اساسی آن است که : کامل نشدن نیازهای ناصرالدین شاه بر اساس الگوی مازلو موجب شکل گیری شخصیت خود شیفته ، ترسو مسئولیت گریز و با اعتماد به نفس پایین در او شود و این ویژگیهای شخصیتی موجب بروز رفتارها و تصمیماتی در او شود که امنیت مالی و جانی مردم و جامعه را به خطر انداخته و با گسترش احساس ناامنی در فرهنگ عمومی جامعه ارزش های مردم را در حد رفع نیازهای اولیه نگاه دارد و با تأکید بر ارزش های بقا، مانع بروز ارزش های توسعه یافته انسانی در افراد جامعه شود، تبعات این شرایط برای ایران توسعه نیافتگی رابه همراه داشت .
پس از احساس امنیت نسبی حال شاه ، ایران به دنبال برآورده کردن نیازهای عشقی و تعلق خود برآمده بود و این نیاز چنان برای او اهمیت داشت که حاضر شد تمامی اختیارات ادارة کشور را به صدر اعظم خود واگذار کند.
با برآورده نشدن احساس نیاز احترام و عزت نفس در ناصرالدین شاه ، او برای جبران این خلاء مستبدتر از قبل به سمت ایجاد ترس و خفقان در جامعه سوق پیدا کرد.