چکیده:
ویژگی سیاست عمومی در هیبت کلاسیک، اراده معطوف به قدرت از سوی حکومتی بود که به طور اقتدارآمیز و متمرکز، سیاستهایش را تدوین و در جامعه تحت امر خود اجرا میکرد. با افزایش مشکلات و چالشهای نوظهور که به گونهای پیچیده و ریزوموار بر بروز مشکلات دیگر تاثیر میگذارند، پیچیدگی اقدامات دولت و نتایج منبعث از آن، دوچندان شد که دولتها وادار به تغییراتی در ماهیت سیاستگذاری عمومی خود گردیدند. این تغییر پارادایمی که در راستای افزایش قابلیت و ارتقای عمل دولت در طراحی و اجرای سیاستها است، متضمن رویکردی غیرمتمرکز و شبکهای به جای تمرکزگرایی و حکومتمحوری میباشد؛ رویکردی که جهت حل مسائل عمومی، به جای «نهاد» و «برنامه»، بر مجموعه وسیعی از «ابزارها»ی سیاستی یا فناوریهای اقدام عمومی، متمرکز است. تجارب اخیر نیز، بیشتر متمایل به موضوع «سبدهای سیاستی» یا آرایش و تنظیم ابزارها در «آمیختههای سیاستی» هستند که محتوای جعبه ابزاریرا شکل میدهند که حکومتها میتوانند از آن، دست به انتخاب و ساخت سیاستهای عمومی بزنند. این مقاله با اتخاذ رویکردی معرفتشناسانه، روایتگر ابعاد این تغییر پاردایمی در جهت شناسایی روشهای جدید سیاستگذاری عمومی است؛ تلاشی برای فهم و استنباط منطق متاخر دانش سیاستگذاری عمومی مبتنی بر بازآفرینی نقش دولت که ظهور اشکال جدیدی از حکمرانی شبکهای، چندسطحی و چندذینفعی را درپی داشته است.
The characteristic of classical public policy was the will to power by a government that authoritatively and centrally formulated its policies and implemented them in the society under its control. With the increase of emerging problems and challenges that are affecting other problems in a complicated and rhizome- like way, the complexity of the government's actions and their consequences has doubled as governments are forced to make changes in the nature of their public policy. This paradigm shift aimed at enhancing the capability and promoting government action in policy design and implementation implies a decentralized and network approach rather than a centralized and government-based one, an approach that focuses on a broad set of policy tools or technologies for public action, rather than the "institution" and "program", to solve public issues. More recent experiences are more inclined to the topic of 'policy baskets' or the arrangement of tools in 'policy blends' that form the content of a toolbox from which governments can choose and construct public policies. The present article, by adopting an epistemological approach, narrates the dimensions of this paradigm shift in identifying new public policy approaches; an attempt to understand the late logic of public policy knowledge based on the recreation of the role of government that has led to the emergence of new forms of network, multilevel and multipurpose governance.
خلاصه ماشینی:
اين مسائل چالش زا، ماهيتا فراتر از مرزهاي سنتي حوزه هاي بخشي و وظايف اختصاصي وزراي کابينه و وزارتخانه شان و حتي فراتر از اقتدار نهادي حکومت قرار ميگيرند، بطوريکه حل آنها نيازمند اراده و تمرکز راهبردي و همکاري و هماهنگي به منظور دستيابي به انسجام سياستي در برنامه ريزي و کاربست اقدامات بلندمدت کارآمد از طريق مشورت و مشارکت با جامعه (مردم و جامعه مدني و بازار) و گرايش در جهت ارائه خدماتي منعطف است که پاسخگوي نيازهاي محلي و شرايط مقتضي باشد.
البته ، جهت گيري سياست گذاري به اين 2 سمت ، موضوع تازه اي نيست و از بدو توسعه «مديريت عمومي مدرن »، روبه گسترش بوده تا به برجستگي زمان کنوني رسيده است که تمامي نهادها و شاخه هاي حکومت ، بعلاوه کسب وکارها، انجمن ها، جوامع و افراد را دستخوش تغيير کرده است (٦٠-٢٠١٣:٢٧ ,Behrendt &Kickbusch ).
چنين روايت جديدي از دانش سياست گذاري عمومي درصدد است تا شبکه هاي پيچيده تعامل را تصديق کرده و تلاش هاي شکل گرفته براي رسيدگي به مشکلات عمومي در چارچوب پارادايم جديد حکمراني را توصيف کند؛ نقاط قوت شبکه ها را که ميتوانند نقش بسيج گري داشته باشند را درک کرده و درعين حال ، چالش هايي که دربردارند را به رسميت بشناسد و در نهايت سعي دارد تا رويکرد دستوري و متمرکز سنتي را به رويکرد حکمراني شبکه اي و مشارکتي تغيير دهد.
howellet, 2015:3-60) آنگونه که هال (١٩٩٣) توضيح داده است ، نقش ايده ها، باورها، ارزش ها و انديشه هاي بازيگران سياستي کليدي ميباشد و دقيقا زماني که اين ها تغيير مي کند، امکان گذار پارادايمي هم فراهم ميگردد و در واقع ، «منطق روش شناختي سياست گذاري عمومي» تغيير ميکند.