چکیده:
جاودانگی اصل مسلم نظام فلسفی افلوطین و سهروردی است که رابطه مستقیمی با چیستی و هویت انسان دارد. افلوطین و سهروردی سرشت انسان را نفس میدانند؛ بنابراین دوگانهانگار محسوب میشوند؛ اما برداشت متفاوتی از دوگانهانگاری ارائه دادهاند. دوگانهانگاری نزد افلوطین با ترکیب دوگانهای همراه است. در ترکیب اول ماده و صورت و در ترکیب دوم بدن و روح با هم هویت یگانهای از انسان بدست میدهند. در ترکیب دوم روح صورت بدنی حاصل از ترکیب اول را بازآفرینی میکند و حیات دوبارهای بدان میبخشد. در این معنا از دوگانهانگار، روح نقش علت را برای بدن دارد و ازاینرو، آن را به نحوی با خود همسنخ میکند. اما نزد سهروردی رابطه علّی و معلولی میان نفس و بدن مطرح نیست؛ نور اسفهبد به مزاج معتدل اعطاء میشود. از سوی دیگر سهروردی قائل به روج حیوانی است که تضاد آن کمتر از تضاد عنصر طبیعی است و با نفس همسنختر است.
The question of the immortality of the soul – which is directly relevant to any discussion on the true nature of human being - is an important and even central theme of both Plotinus and Suhrawardi, the latter being known as the founder of the Perso-Islamic Illuminationistschool of philosophy.Plotinus and Suhrawardiboth considered the soul to be the essence of the human being, hence,both thinkers engaged in some kind of ‘dualist anthropology’, although through two different approaches.In other words, they believed that man is not a simple thing, but a composite of ‘soul’ and ‘body’. Plotinus’ discussion of the relation of ‘soul’ to ‘body’ is a particular instance of his doctrine of participation, where higher is related to lower, intelligible to sensible, and form to matter.Individual human beings are composed of ‘soul’ and ‘body’, but body itself consists of ‘matter’ and ‘form’. Soul as the ‘form’ of the body, is a part of the World-Soul, but the individual soul is immaterial and immortal and linked with the ‘Intellect’ (nous).Suhrawardidid not concern himself with any kind of causal relation between ‘body’ and ‘soul’.In his teachings, the ‘Lordly Light’(nūr-iispahbad)- i.e. the vicegerent of the ‘Light of lights’ (nūr al-anwār)in the human soul – is connected with the body by means of the ‘animal soul’ (rūḥḥayawāniyya) and leaves the body for its original home in the angelic realm as soon as death destroys the equilibrium of the bodily elements.
خلاصه ماشینی:
بهرهوری جهان محسوس از نفس بدان معنا نیست که نفس از اصل خود جدا میشود، بلکه این موجود فرودین است که وارد آن ذات علوی و از آن بهرهور میشود.
بنابراین، بدن و کالبد انسان نیز صورت مخصوص به خود را از نفس عالم دریافت میکند و آفریده میشود و تحت حکومت آن قرار میگیرد (Plotinus 1984: vol.
اما این نفس با آمدن به عالم محسوس باید در بدنی دیگر نفوذ کند، چون بدن قبلی از بین رفته است.
شایان ذکر است افلوطین رابطۀ مستحکمی بین نفس و بدن قائل میشود، بهطوریکه نفس جزئی ازیکسو بهنحوی علت موجود زنده است و ازسویدیگر روح محیط بر بدن است و کاملا بر آن مسلط است و آن را زنده نگه میدارد، اما نزد سهروردی رابطه ضعیفتر میشود و نفس همچون فرمانده عمل میکند.
نکتهای که باید بدان اشاره کرد این است که افلوطین، باوجود پذیرش ارتباط تنگاتنگ نفس و بدن، برای بدن کمترین جایگاه را در جاودانگی قائل است یا میتوان گفت اصلا جایگاهی قائل نیست.
پساز آنکه اتصال به عالم انوار از حالت حال به ملکه بدل شد، درصورت تباهی بدن، این ارواح جذب بدن دیگر نمیشود، بلکه با شوارق پیدرپی انوار نیرومند میشوند و خواهان و عاشق اصل خود میشوند که سرچشمۀ حیات است.
دیدگاه افلوطین، باوجود تبیین خوب ارتباط بین بدن و نفس، گرفتار مشکل دیگری است و آن این است که ترکیب دوگانه و درنتیجه دو خود را مطرح میکند: یکی خود بدنی، شامل نفس نباتی و حیوانی، و دیگری خود عقلانی، که گاه به سهجزئی بودن نفس نیز از آن یاد میشود.