چکیده:
چکیده: گفتمان تصوف اسلامی، نگرشی است که در بستر دین صورتبندی شده است. این گفتمان، در اواخر سده دوم هجری مفصلبندی شده است، اما ریشههای آن را باید در سطح پیش از حیات گفتمانیش جستوجوکرد. بنابراین برای بررسی روند تکوین و هژمونی شدن این نظام فکری، شیوه درست این است که رخداد تصوف، در ارتباط با عناصر دیگر و در آن عصر بررسی شود. گنجینه تفسیری تصوف اسلامی، جریان آرام و فراخی بود که از میان رویکردهایی چون فقاهت، کلام، فلسفه و... گذر کرد و درست زمانی در قامت یک صورتبندی مطرح شد که ایدههای کلان و خردی بر پیکره جامعه سیطره داشتند. عقلگرایی افراطی، جدلهای فقهی، مناقشات فلسفی و نزاعهای سیاسی و اجتماعی بر غالب سطوح جامعه سایه افکنده بودند. در این فضای پر از کشمکش، صاحبنظران عرصه تصوف با بررسی و شناخت خلاها و دالهای تهی گفتمان حاکم، به مدد منطق تفاوت، گزارههای غایب را برجستهترکردند و با استمداد از شیوه تاویل، فقر گزارههای گفتمانی را ترمیم نمودند و انسجام گفتمانهای دیگر را متزلزل کردند و موجب فرادستی نگرش خود شدند. از میان نظریهها و روشهای موجود، رویکرد گفتمانساز لاکلاو و موفه با توجه به مبانی و اصول آن، برای بررسی روند تکوین و تطور گفتمان روشی کارآمد است، در این جستار بهکار گرفته شده است.
خلاصه ماشینی:
بدون تردید نگرش تصوف به عنوان یک رخداد تاریخی مانند دیگر نظام های فکری ، از گفتمان های دیگر نشئت گرفته و بدیل مناسبی برای نگرش های ناکارآمد پیش از خود شده است و تداخل جریان های فکری و فرهنگی مختلف ، دراین پدیدٔە نوظهور، موجب چندهویتی شدن آن و محل تلاقی دیدگاه های گوناگون فکری - اعم از اسلامی یا غیراسلامی - شد و نشانه ها و تأثیر آن در احوال و آثار تصوف به ویژه در اقوال معروف کرخی هویداست (نیکلسون ، ١٣٥٧ :٧٣).
بنابراین با تکیه بر این تعریف می توان باور داشت که تصوف اسلامی ، یک گنجینۀ تفسیری از واقعیت هاست که در اواخر سدٔە دوم وآغاز سدٔە سوم هجری درقامت یک برساخت تکوین یافت و فهم نوینی از جهان ، ارائه داد و سبب زایایی، دگردیسی و تحول در نگرش ،گرایش ، کنش و دانایی افراد در جامعه شد و در ادوار مختلف ، بزرگانی چون ابراهیم ادهم ، شقیق بلخی ، رابعه و معروف کرخی به اقتضای شرایط ، دال ها و استعاره هایی را بدان بستند.
در این دورٔە پر از کشمکش است که اندیشمندان تصوف ، نقاط بحران خیز گفتمان حاکم را یافتند و با بهره جستن از منطق تفاوت به برجسته سازی نشانه های تهی موجود و دال های برتر آیین خود پرداختند و بدین روش ازیک سو زمینۀ از جاکندگی و بی قراری نظام فکری حاکم شدند و ازسویدیگر با ترسیم مدینۀ آرمانی ، اجماع مخاطبان خود را رقم زدند و موجب فرادستی و تثبیت اندیشه های خود شدندکه مهم ترین دال های غایب و خلأهای برجسته سازی شده عبارت اند از: ١.