چکیده:
زنده یاد مهاتما گاندی از چنان جاذبه خورشید گونه ای در قرن بیستم برخوردار شد که این جاذبه کمتر اجازه داد ستاره هایی که در پیرامون وی پرچم نهضت استقلال هند را برافراشتند به خوبی دیده شوند؛و لذا امروز ما،دست کم در ایران،به جز چند تن از این ستاره ها،از جمله جواهر لعل نهرو،ابوالکلام آزاد و محمدعلی جناح و اقبال لاهوری کسی را نمی شناسیم.این در حالی است که گاندی،خود،جز اینکه با کلام نافذ خویش مردم را به سوی آزادی و کسب استقلال از استعمار بریتانیا رهنمون ساخت کار دیگری انجام نداد و پس از او بزرگان و نخبگان هندی،اعم از هندو و مسلمان بودند که این کشور را از حضیض فقرو گرسنگی به جایی رساندند که امروز یکی از چند قدرت مسلم اقتصادی،نظامی و سیاسی جهان به شمار می رود.از مردان با کفایت همراه گاندی یکی هم شخصی بود به نام عبد الغفار خان-معروف به پادشاه خان-که تاکنون در ایران شناخته نبوده است.
خلاصه ماشینی:
این درحالی است که گاندی، خود، جز اینکه با کلام نافذ خویش مردم را به سوی آزادی و کسب استقلال از استعمار بریتانیا رهنمون ساخت کار دیگری انجام نداد و پس از او بزرگان و نخبگان هندی، اعم از هندو و مسلمان بودند که این کشور را از حضیض فقر و گرسنگی به جایی رساندند که امروز یکی از چند قدرت مسلم اقتصادی، نظامی و سیاسی جهان به شمار میرود.
به هر حال غفارخان از همان آغاز با نهضت عدم خشونت گاندی همراه شد و تا آخر نیز با گاندی ماند تا اینکه هند به استقلال رسید (۱۹۴۷).
آنچه موجب تمایز غفارخان از دیگر رهبران استقلال هند شده این است که او پشتون بود و میدانیم که پشتونها اصولاً به خشونت در مقابل بیگانه مشهورند و همواره آزادی خود را با زبان شمشیر و صدای گلوله به دست آوردهاند، ولی غفارخان چنین نبود و معتقد بود که تنها در مقابل دشمن شمشیر کشیده باید شمشیر کشید و با او «جهاد» کرد.