چکیده:
مدرنیته غالبا بهصورت نقطه اوج عقلانیت غربی تعریف شده است که با رد از پیش-تعیینشدگی1نظام سیاسی-اجتماعی دنیای سنتی خود را بهصورت جایگاه ظهور عقل و عمل مستقل انسانی که از اقتدارهای سنتی رها شده است.بهشکل نوین نظمی نوین در تاریخ جلوهگر میسازد.در این چارچوب،عقلانیسازی روابط انسانی و عالم ویژگی منحصر به فرد مدرنیته به حساب میآید.در تعریف غالب از مدرنیته عقلانیت ضرورتا منوط به خواست حقیقت و عینی کردن آزادی در محیطی انسانی نمیباشد. هابرماس با ارزیابی مجدد از توصیف و نقش خود در برپایی زندگی مدرن،بانگاهی آسیبشناسانه،سعی در تعریفی دیگرگونه،اما نه متضاد،از مدرنیته دارد.با پروژهای دیدن مدرنیته،هابرماس آن را محصول ارتباط بین الاذهانی انسانهایی میداند که به یک متن فرهنگی-تاریخی مشترک،اما خاص،متعلق میباشند.در این تعریف مدرنیته پروژهای است هدفمند که در جهت احیای بنیادین ارزشهای جدید به سازماندهی ارتباطات انسانی میپردازد.اما بنیان عقلانی این پروژه بیش از آنکه به فعالیتهای خرد معطوف به هدف فرد مستقل از دیگران منوط باشد.از ارتباط تفاهمی و بین الاذهانی افراد مشارکتکننده در یک زندگی جمعی که از زیست جهانی مشترک برخوردار هستند،منتج میشود. هابرماس معتقد است با تغییر در تعریف جایگاه خرد در عصر مدرن،تغییری پارادایمی در تعریف مدرنیته ایجاد نموده است.فهم این تغییر مفهومی هدف مطالعه حاضر میباشد.
خلاصه ماشینی:
در این راه با تمایزی که هابرماس بین خرد معطوف به هدف-عقلانیت غالب در حوزههای اقتصادی و اداری-و خرد تفاهمی که از ارتباطات زبانی دلیل-محور و بین الاذهانی افراد جامعهای خاص که از طریق فهم متقابل در پی تنظیم مسالمتآمیز روابطشان هستند،قائل میشود،برای ما این امکان را ایجاد مینماید تا به مدرنیته بهعنوان پروژهای بومی بنگریم.
وی با جایگزین کردن عقلانیت ارتباطی که از تعامل بین الاذهانی در بین جماعتی خاص منتج میشود،بهجای عقلانیت ادراکی/ابزاری3 فلسفه آگاهی نهتنها موفق به بازسازی عقلانیت رهاشده از اقتدارهای سنتی میگردد بلکه در تفهم و تعریف مدرنیته نیز یک انتقال مفهومی و تغییری پارادیمی ایجاد مینماید.
بین الاذهانی بودن خرد ارتباطی این اجازه راه به ما میدهد که جهان و محتویات آن را طوری بفهمیم که هم از عیوب عقلانیت خودبنیاد و سوژه-محور فلسفه آگاهی رهایی یافته است و هم از وابستگی فهم انسانی به اقتدارهای سنتی چون نهادهای مذهبی و یا دولتپرهیز شده است.
هابرماس براین باور است که عقلانیت گفتوگویی که جهان را برمبنای کنش ارتباطی و بین الاذهانی اجتماعی خاص توضیح میدهد از عیوب فوق الذکر مبری میباشد.
با قرار دادن این تعریف زبانی و گفتوگویی از عقلانیت بهعنوان گوهر اصلی رفتار اجتماعی در عصر مدرن،هابرماس موفق به تدوین تئوری از کنش انسانی میگردد که برمبنای آن دو فرد یا بیشتر بهصورت ارادی در جستجوی توافقی هستند که بتوانند براساس آن در اداره و سازماندهی روابط و احوال مشترک زندگی جمعیشان تشریک مساعی بنمایند.
هابرماس با قرار دادن دایرهء کنش ارتباطی در درون زیستجهان عملا موفق میشود به توضیج جنبههای مختلف تفاهم بین الاذهانی و نظمدهی اعمال اجتماعی که در پی ایجاد انسجام در یک جامعه هستند،بپردازد.