چکیده:
ابوالقاسم فنایی به حجیت ظنون عقلی در فقه قائل است و تبعیض میان ظنون نقلی و عقلی را از نظر حجیت خردستیز میداند. هدف این نوشتار، نقد و ارزیابی چهار استدلال او در این مسئله به روش تحلیلی است. در ضمن این بررسیها روشن میشود که (1) امکان دارد خداوند، سیرۀ خردمندان را کنار بزند؛ (2) ممکن است از منظر دانای کل، ظنون حدسی در حیطهای خاص، نوعا پرخطاتر از ظنون حسی باشند؛ (3) حجیتنداشتن ظنون عقلی مختصّ حیطه شریعت و افتاء است، نه دیگر حیطههای زندگی مومنان؛ (4) نهی از عمل به ظنون عقلی نه مستلزم دور است، نه خودشکن است و نه مستلزم تعطیلی نقل؛ و (5) معضلات پیشروی فقه سنتی به حجیت ظنون عقلی نمیانجامند. بر پایه نکات پیشگفته نشان دادهایم که استدلالهای فنایی برای اثبات خردستیزی ناتماماند و بنابراین برای کنارنهادن روایتهای این باب در منابع اسلامی، دلیل موجّهی در دست نیست.
Abolqasem Fanaei believes in the reliability of rational conjectures (ẓunūn) in fiqh (Islamic jurisprudence), taking it to be irrational to discriminate between transmitted (naqlī) and rational conjectures. In this paper, I aim to criticize and assess four of his arguments for the above claim with an analytic method. Upon these considerations, it will turn out that (1) it is possible for God to put aside the practice of rational beings, (2) from an omniscient perspective, it is possible for speculative conjectures to be characteristically more erroneous than sensory conjectures, (3) unreliability of rational conjectures is specific to the realm of Shari’a and fatwas, not other domains of the life of a believer, (4) prohibition of acting upon rational conjectures does not imply circularity, nor is it self-defeating, and nor does it lead to the shutdown of the reason, and (5) predicaments faced by the traditional jurisprudence do not lead to the reliability of rational conjectures. Based on these points, I have shown that Fanaei’s arguments for irrationality of transmitted and rational conjectures are not plausible. Therefore, there is no justification for ignoring the relevant hadiths.
خلاصه ماشینی:
در ضمن این بررسیها روشن میشود که (1) امکان دارد خداوند، سیرۀ خردمندان را کنار بزند؛ (2) ممکن است از منظرِ دانای کل، ظنونِ حدسی در حیطهای خاص، نوعاً پرخطاتر از ظنونِ حسی باشند؛ (3) حجیتنداشتن ظنون عقلی مختصّ حیطه شریعت و افتاء است، نه دیگر حیطههای زندگی مؤمنان؛ (4) نهی از عمل به ظنون عقلی نه مستلزم دوْر است، نه خودشکن است و نه مستلزم تعطیلی نقل؛ و (5) معضلاتِ پیشروی فقه سنتی به حجیت ظنونِ عقلی نمیانجامند.
بدون پاسخ مناسب به این مناقشه، استدلالهای مقاله یکم نیز به نتیجه لازم نخواهند رسید: مناقشه خردستیزی: از آنجا که (1) شارع حکمِ خردستیز ندارد و (2) نهی از استناد به ظنون عقلی امری خردستیز است، حتی پیش از مراجعه به کلمات قانونگذار میتوان گفت که چنین نهیای از جانب خداوند صادر نمیشود؛ بنابراین اگر روایتهایی نیز دالّ بر چنین نهیای یافت شود، باید از ظهور یا صدورِ روایتها به دلیل مخالفت با حکمِ عقل دست برداشت.
روشن است که سطح دسترسی خداوند به اطلاعات، با خردمندانِ نوعی قابل قیاس نیست؛ بنابراین امکان دارد سیرۀ خردمندان که تنها به پارهای از واقعیتها دسترسی دارند، بر امری انعقاد یابد که در نظر دانای کل نامعقول است؛ برای مثال با توجه به پارهای از اقتضائاتِ عقلانیت اقتصادی، خردمندانِ سکولار به معقولبودن رباخواری (اخذ سود در قبال قرض یا تأخیر قرض) قائل باشند، ولی پیامدهای منفی یا قبح اخلاقی برای فرد یا جامعۀ رباخوار یا ربادهنده که الزاماً هم بهتفصیل برای قانونپذیران اثبات نشده است، سبب منع خداوند از این رویه گردد.