چکیده:
تربیت نسلی که به هنجارهای اجتماعی و اخلاقی پایبند باشد و بتواند هم به عنوان عضوی موثر و سازگار با دیگر انسانها زندگی کند و هم به عنوان انسان برخوردار از قابلیت تعالی، از تعاملات اجتماعی برای رشد فردی بهره ببرد، موضوعی است که پیشینهای دیرینه دارد. شناسایی عوامل و ساز و کارهای تاثیر این عوامل، در رشد اخلاقی، نخستین گام برای اقدام موثر در راستای رسیدن به این هدف تاریخی است. این نوشتار در صدد است با مروری بر یافتههای روانشناسی اخلاق و با روش اسنادی، عوامل رشد اخلاقی کودکان در خانواده را شناسایی و معرفی نماید. حوزه تاثیر این عوامل، اخلاق اجتماعی است. این نوشتار به خانوادههای هستهای شامل والدین و فرزندان میپردازد و به خانواده گسترده نمیپردازد. شناسایی عواملی که در مناسبات دوسویه والد۔فرزند قلمروی این نوشتار است و دیگر عوامل از جمله آنها که به رابطه خواهر/برادرها مربوط هستند، به مجالی دیگر واگذار شده است.
Since very long ago people grappled with how to train a progeny that adheres to social and moral norms, can live among other human beings as an effective and adaptable member, and being capable of transcendence, can draw on social interactions for their individual development. The first step towards achieving such a historical goal is to identify factors of moral development as well as mechanisms for the effectiveness of such factors. This paper seeks to overview the findings of moral psychology and to draw upon a documentary method to introduce factors of the moral development of children in families. These factors affect social ethics. The paper deals with nuclear families which consist of parents and children—it does not deal with extended families. I seek to identify factors affecting mutual relations of parents and children. I do not deal with other factors, including those relevant to relations between siblings. The paper is a survey study, and thus, it does have a thesis.
خلاصه ماشینی:
پژوهش ها همچنين حاکي از اين هستند که اگر چـه مشـاهده الگوهـاي ناقض هنجارها که مجازات نمـي شـوند، بـه افـزايش و تـرويج رفتـار نابهنجـار در کـودک منجـر مي شود، اما مشاهده الگوهايي که به خاطر ارتکاب رفتار خلاف با تنبيه روبه رو مـي شـوند، تـأثير ناچيزي در کاهش اين گونه رفتارها دارد» (کريم زاده ، ۱۳۸۹، ص ۱۵)؛ يعنـي بـر اسـاس ايـن گـزارش ، کارکرد روش الگودهي ، در ايجاد انگيزه هاي اخلاقي خيلي قوي نيست و براي انگيـزش اخلاقـي که نوعا با انگيزه هاي خودمحورانه تنافي دارد، قابل اتکا و اکتفا نيست .
او بر اين بـاور اسـت کـه انسـان ها بـه صـورت خودکـار (بـدون دخالـت محـيط در اصـل ايـن جهت گيري) از يکي از سه سبک اخلاقي تبعيت ميکنند و مي تـوان تمـام نظـام اخلاقـي آنهـا را بر اساس الگوي آن سبک خاص توضيح داد (٢٠٠٢ ,Schulman).
از اين رو، پرورش احساسات صحيح اخلاقـي بـه وقايع اجتماعي مي تواند قضاوت اخلاقي کودکان را رشد دهد.
/ همچنين والدين مي توانند در موقعيت هاي تعرض (موقعيت هـايي کـه کـودک شـاهد تعـرض است ) با تمرکز بر موقعيت قرباني و ابراز احساسات نسبت به حال بد او احساس همدلي کـودک را تقويت کنند، اما گذشته از اين جنبه مسئله ، ابراز احساسات در قبال وقايع اخلاقـي پيرامـوني از جهت ديگري نيز بر رشد اخلاقي تأثير ميگـذارد؛ بي ترديـد عواطـف و احساسـي کـه شـخص پيش بيني ميکند پس از انجام عملي داشته باشد، منبع مهمي براي انگيزش انجام آن عمل اسـت (آرسنيو و ديگـران ، ۱۳۸۹، ص ۸۹۴).