چکیده:
با تاثیر پذیری از نگرش منظومهای و دیالکتیک و هم وقوعی اتصال در عین تمایز اجزا و با محوریت هستهای اندیشه امام راحل، به تبیین نظری انقلاب اسلامی پرداخته شده و بر این اساس به دو چالش عمده فقدان نگرش منظومهای در اداره کشور و عدم مدیریت فقهی از یک سو و فقدان انبساط متناظر در نظم منطقی ـ رسمی، از سوی دیگر اشاره شده است. ادعای محوری این مقاله آن است که ساخت رسمی سیاسی در سطح کلان مرتیط، تناسب چندانی با اصول مبنایی و مدیریتی قانون اساسی ندارد. این عدم تناسب به طور خاص در ساختار مجلس خبرگان و برخی تفاسیر غیر قاعده مند و بعضاً احساسی و شخصی از ولایت فقیه احصا شده است.
In this article, we address Islamic Revolution under influence of the dialectical and omnidirectional attitudes and the coexistence of interconnected though different elements and by the centrality of Imam Khomeini’s thought and give its theoretical explanation. Thus, two major challenges identified: the lack of systematic attitudes in government and the lack of jurisprudence management on the one hand and the lack of corresponding expansion in the formal logical order, on the other hand. The central claim of this paper is that formal political formulation at the macro-level does not fit much with the constitutional and administrative principles of the constitution. This disproportion has been attributed specifically to the structure of the Assembly of Experts and to some irregular and sometimes emotional and personal interpretations of the Guardianship of the Islamic Jurist.
خلاصه ماشینی:
با این فرض که انقلاب اسلامی به خوبی فهم وتئوریزه نشده است و علت بسیاری از معضلات عمده ما ریشه در این قضیه دارد، ابتدا نظریهای با استفاده از روش شناسی رئالیسم انتقادی به دست داده میشود و متعاقباً با درک لایه زیرین انقلاب و برگرفته از اهداف و ارزشهای آن تلاش میشود تا ضمن اشاره به دو آسیب عمده فقدان نگرش منظومهای در اداره کشور و عدم مدیریت فقهی مورد نظر امام و فقدان انبساط متناظر در نظم منطقی – رسمی، راهبردهایی اساسی در مقام راهحل پیشنهاد شود.
لذا بحثی از ضرورت این وجه رسمی، ساختاری و مورد انتظار نیست، بلکه سؤال این است که این امر تا چه اندازه تحقق یافته و در زندگی مردم جاری و ساری شده است و در مدیریت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و فرهنگی در چه عمق و گسترهای شاهد حضور پررنگ و پرملات فقه با توجه به شرایط زمانی و مکانی موردنظر امام هستیم؟ اگر حکومت اسلامی شکل نمیگرفت برپایه باورها و آرزوهای دیرینه دینی مردم گفته میشد ای کاش یک حکومت اسلامی شکل بگیرد تا کشور با قوانین، قواعد و اوامر و نواهی الهی اداره شود، چون حسب دیدگاه امام در کتاب ولایت فقیه، تنها کسی که بر انسان ولایت دارد و ولایتش حقیقی است و انسان، جوهره و سرشت او را بهتر از هر کسی میشناسد خداست و بقیه همانند پیامبر، ائمه اطهار و فقها، نیز اگر ولایتی دارند با تراز آن ولایت حقیقی، ولایتی اعتباری است و مأذون از اوست که حقیقی میشود.