چکیده:
تعادل تراژیک در فلسفه هنر نیچه عبارت از جمع و تعادل بین امر دیونیزوسی و آپولونی است. امر دیونیزوسی نیرو و میل به یگانگی با امر خاستگاهی و آریگویی به آن و امر آپولونی همین آریگویی در قالب زندگی است. حرکت به سمت یکی شدن با اراده خاستگاهی به نحو دیونیزوسی در شعر حافظ و سنت عرفانی همان حالت سکر عارفانه است که با نماد می و ساقی معین میشود. به نحو سنتی در عرفان حرکت به سمت یکی شدن با امر خاستگاهی و فنای در آن همواره ارزش مطلق است، اما امر تراژیک با این متفاوت است. امر تراژیک ضمن حفظ این میل، امر خاستگاهی را در تجلیات آن یعنی در طبیعت و زندگی و فردیت نیز جویا میشود. تعادل تراژیک را باید آریگویی به تمام ابعاد هستی دانست که این امر در شعر حافظ معادل «رضا» و حاصل «رندی» است. حافظ بر خلاف سنت عرفانی که یکسره سُکری یا صحوی یعنی در جهت فنای در خدا یا زهدِ ریایی یا آمیزهای بیروح از آنها قرار داشت راه حلی برای ماندن در عرصه تراژیک هستی ارائه داد تا نه در فنا، بلکه در رضا بر اساس «رندی»، از سرمستی حضور وجود بهره گیرد .
Tragic balance in art philosophy of Nietzsche consisting of summation of Dionysian and Apollonian and balance between them. Dionysian is will to unity with Origin and affirming to it and Apollonian is the same affirming in the life form. Move to be united with Origin in Dionysian mode in Hafiz poem and theosophical tradition is mystic intoxication one that is symbolized with wine and cupbearer. Traditionally in theosophy, move to be united with Origin and finitude in it, is always the absolute value. But Tragic is different. Tragic at the same time with reserve this will, inquire the Origin in the emanations of it as nature and life and individuality. The tragic balance should be known as affirming of all aspects of being, this in Hafiz poems equal with contentedness and libertinism. Hafiz against the whole tradition of Sophism that was altogether upon ebriety or sobriety, it means in the direction of finitude in God or asceticism and hypocrisy, or an insipid mixture of them; represented a solution to remain in the tragic scene of being, not infinitude but in contentedness that is resulting from libertinism, partake from intoxication of presenting in presence of being.
خلاصه ماشینی:
هدف اين مقاله آنطور که در عنوان آن نيز آمده اسـت بررسـي اشعار حافظ به عنوان يک اثر هنري تراژيک از منظر فلسفه هنر نيچه است که امر ديونيزوسي و آپولوني لوازم اصلي آن هستند.
تعادل تراژيک که بر اسـاس فلسفه هنر نيچه تعادل دو امر ديونيزوسي و آپولونيست ، بر اساس اين دو اصطلاح عرفاني و نيز دو مفهوم «شاهد» و «ساقي» که معيتي صريح يا مضمر دارند با توسل به اسطوره هاي مختلف فرهنگي و ديني توسط حافظ بيان شده است .
چنانکه حافظ نيز از هر دو بيان اسطوره اي و ديني استفاده ميکند: گفتم صنمپست مشوبا صمدنشين گفتا کب وي عشق هم اين وهمآنکنند 7 (غ ١٩٨/ ب ٤) آپولون در شکل اسطوره اي براي حافظ ملموس تر از ديونيزوس بيان شده است و گاه به اسم مهر و اشارات مربوط به آن از جمله کله گوشه و خورشيد آورده شده است که اشاره مستقيم به مهر يا همان ميترا، يعني خداي مشـهور خورشـيد دارد که معادل ايراني همان آپولون اسـت .
در اين مورد يعني ارجاع کلمه صوفي بايد مسئله مهمي را در نظر بگيريم و آن اين است که حافظ براي فرار از فضاي ريايي موجود صوفيگري عصر خود که تظاهر به زهد و دنياگريزي داشت ، خود را مربوط و متعلق به فرقه ي ملامتيان و قلندريان ١٣ميدانست و همين امر زمينه رخداد تراژيک در حافظ گرديد؛ زيرا اين امر مانع افراط ديونيزوسي نيز ميباشد، اما اين مرام قلندري و ملامتي که حافظ آن را ذيل کلمه «رند» آورده در واقع پوششي است براي امر ديونيزوسي که هم آن را ميپوشاند و هم حفظ ميکند.