چکیده:
این مقاله بر آن است تا روابط میان قطر و سایر کشورهای منطقه خلیجفارس در دوران ریاست جمهوری ترامپ در آمریکا را در چهارچوب تحلیلی بحران مورد ارزیابی قرار دهد. از این رو با شیوه تحلیلی– تاریخی و پیروی از رویکرد رئالیسم درصدد است تا به این پرسش پاسخ دهد که عامل اصلی در بحران روابط قطر و همسایگانش در تاریخ ژوئن ۲۰۱۷ م. چه بوده است؟ یافتههای تحقیق حاکی از آن است که وابستگی دولتهای عربی حاشیه جنوبی خلیجفارس به آمریکا، جریان این امنیتزدایی را تشدید میکند. قطر به عنوان کشوری که از لحاظ هویت و ساختار، در طول تاریخ کاملا وابسته به قدرتهای خارجی بوده است، نمونه بسیار مناسبی برای نشان دادن اثرات این وابستگی است. بر اساس یافتههای این پژوهش طرحهایی مانند تاسیس پایگاه نظامی، امضاء قراردادهای نظامی و امنیتی و اجرای طرح ابتکار همکاری استانبول از سوی ناتو به رهبری آمریکا در این کشور، نه تنها باعث بیثباتی در منطقه شده بلکه ثبات سیاسی و حتی تداوم بقای این امیرنشین کوچک را نیز در معرض تهدید قرار داده است. در نهایت نویسندگان نتیجه میگیرند که حضور آمریکا در این منطقه عامل اساسی در ایجاد بحران میان قطر و همسایگان اوست.
خلاصه ماشینی:
بر اساس یافتههای این پژوهش طرحهایی مانند تأسیس پایگاه نظامی، امضاء قراردادهای نظامی و امنیتی و اجرای طرح ابتکار همکاری استانبول از سوی ناتو به رهبری آمریکا در این کشور، نه تنها باعث بیثباتی در منطقه شده بلکه ثبات سیاسی و حتی تداوم بقای این امیرنشین کوچک را نیز در معرض تهدید قرار داده است.
مقدمه این نوشتار روابط میان قطر و سایر کشورهای منطقه در دوران ریاست جمهوری ترامپ در آمریکا را بنا به دلایل استراتژیک و منافع ملی این ابرقدرت، در چهارچوب تحلیلی بحران مورد ارزیابی قرار میدهد.
اعلام خروج نیروهای انگلیسی از این منطقه تا آذر 1350 (و استقلال امیرنشین قطر از استعمار انگلیس) و عدم آمادگی جهت حضور فیزیکی و تأمین امنیت کشورهای کوچک و تازه استقلال یافته حاشیة جنوبی خلیجفارس در حالی صورت گرفت که حراست و حفاظت از منابع انرژی منطقه برای غرب اهمیت حیاتی داشت (بیل، 1371: 346).
، توسط مارتین ایندایک (طرفدار اسرائیل و وابسته به لابی صهیونیسم) مسئول امور خارجی در شورای امنیت ملی دولت بیلکلینتون مطرح شد و بر چند اصل استوار بود مانند: آرایش قوا در منطقه خلیجفارس و خاورمیانه به نفع آمریکا؛ پیروی از سیاست مهار ایران و عراق به جای ایجاد تعادل و توازن بین این دو کشور؛ عدم اعتقاد به اینکه میتوان در ایران از میانهروها علیه تندروها استفاده کرد؛ جلوگیری از برقراری مناسبات عادی تجاری و سیاسی ایران با کشورهای دیگر تا ایران رفتار خود را تغییر دهد.