چکیده:
تناسخ یکی از راهکارهای توجیه و تبیین مطرح شده در حوزه ی جاودانگی و حیات ابدی است. هرچند در تعریف و تبیین آن وجه نظرهای مختلفی مطرح شده است اما، ابن سینا هرگونه قائل شدن به حلول نفس در کالبدی غیر از کالبد نخستین را به عنوان یک باور تناسخی معرفی میکند.از دید وی اگرچه اهل تناسخ ممکن است در باب سبب، چگونگی یا نوع کالبدی که نفس پس از مفارقت، بدان وارد می شود با هم اختلاف نظرهایی داشته باشند، اما همهی آنها در تمایز قطعی نفس و بدن و وجود پیشینی نفس نسبت به بدن با هم اشتراک دارند. ابن سینا با تفسیر خویش از پیوند لزومیه ذاتیه میان نفس و بدن و حدوث نفس با بدن به دوگونه به نقد آراء اهل تناسخ می پردازد؛ در نقد اول با پذیرش مقدمات اهل تناسخ نشان می دهد که نظریه تناسخ حتی با پیش فرض های خویش ناسازگار و توجیه ناپذیر است و در نقد دوم بر اساس مبانی حکمت مشاء تناسخ را امری محال می داند . این جستار تلاش دارد باتکیه بر آثار ابن سینا بویژه «رسالهی اضحویه» با رویکرد توصیفی- تحلیلی از یک سو نگاه خاص ایشان را درباب تناسخ تشریح و تبیین نموده و از سوی دیگر به نحو منسجم انتقادات وی را بر این دیدگاه بیان دارد
خلاصه ماشینی:
بررسی رویکرد ابنسینا دربارۀ تناسخ با تکیه بر رسالۀ اضحویه* چکیده تناسخ یکی از راهکارهای توجیه و تبیین جاودانگی و حیات ابدی است که در تعریف و تبیین آن دیدگاههای مختلفی مطرح شده است، اما ابن سینا بهطور کلی هرگونه قائل شدن به حلول نفس در کالبدی غیر از کالبد نخستین را یک باور تناسخی معرفی میکند.
ابنسینا با تفسیر خویش از پیوند لزومیۀ ذاتیه میان نفس و بدن و حدوث نفس با بدن، آراء اهل تناسخ را از دومنظر نقد و ابطال میکند: در نقد اول با پذیرش مقدمات اهل تناسخ، نشان میدهد این نظریه حتی با پیشفرضهای خودش نیز ناسازگار و توجیه ناپذیر است و در نقد دوم بر اساس مبانی حکمت مشاء، تناسخ را امری محال میداند.
(سجادی، 1373: 591) ملاصدرا، تناسخ را انتقال نفس از بدنی به بدنی دیگر پس از انفصال از بدن اول میداند و در اینباره میفرماید: « فالتناسخ بمعنى انتقال النفس من بدن عنصرى او طبیعى الى بدن آخر منفصل عن الاول» (صدرالدین شیرازی،1354: 137) ابنسینا باور به تناسخ را به هر نوع باور مبتنی بر بازگشت نفس به کالبدی غیر از کالبد اولیۀ خویش اطلاق میکند و این تلقی را در رسالۀ اضحویه اینگونه بیان میکند: و اگر كسى گوید: چون نفس را بعث كنند لازم نیست كه پیوند وى هم با آن كالبد باشد كه اول بود، و مادت هم آن بود، بلكه از هر «خاك و آب و آتش و هوا» كه اتفاق افتد روا باشد.