چکیده:
یافتن شباهتها و تفاوتها در نگارش تاریخی و ادبی میتواند ذیل مطالعات بینرشتهای تعریف شود. در این پژوهش، جنبههای روایی مقتلهای واقعه عاشورا از دیدگاه زمان روایی ژرار ژنت بررسی شده است. مورد مطالعه، ماجرای حضرت قاسم (ع) است. روش پژوهش توصیفی ـ تحلیلی است و از نتایج برجسته تحقیق این موارد است: 1. در حوزه آرایش رویدادها، بیشترین زمانپریشیها به رویدادهای نامعتبر تاریخی اختصاص دارد که در مقتلهای نیمهروایی (تاریخی ـ داستانی) آمده است. متفاوتترین نوع زمانپریشی نیز در محرق القلوب آمده که نشانههای آن در مداحیهای امروز بهجا مانده است. 2. در حوزه دیرش رویدادها، بیشترین درنگهای روایی به رویدادهای نامعتبر تاریخی مربوط میشود که حاصل پردازش ادبی در سطح لفظ است؛ شیوه دیگر اطاله دادن، روایت درآمیختن نظم و نثر است و پس از آن، توصیف جزئیات برخی رویدادها از شتاب روایت کاسته است. بیشترین صحنههای نمایشی اغلب به رویدادهای نبرد مربوط است. 3. در حوزه بسامد رویدادها، بیشترین تکرار حاصل درآمیختگی نظم و نثر و تکرار مطلب منثور در شعر است.
Finding similarities and differences in historical and literary writing may be defined in the interdisciplinary studies. In this research, the narrative aspects of killing places in Ashura were analyzed from viewpoint of Gerard Genette's narrative time. The object of study is Holy Ghasem. The research has descriptive- analytical method, and the following items are the considerable results of research: (1) in the field of phenomena order, non-accredited historical phenomena include the most part of Anachronies mentioned in semi-narrative killing places (historical- fictional).The most different type of anachrony is mentioned in Moharegh Algholoub which is non-diegetic traditionally remained in today eulogies; (2) in the field of phenomena duration, the most part of narrative decelerations is non-accredited historical phenomena which is the product of literary processing in word; another method of narration prorogation is the mixture of poetry and prose; then the description of details of some phenomena including accredited and non-accredited has reduced the acceleration of narration. The most dramatic scenes are mainly related to the fight scenes; (3) in the field of phenomena frequency, the most repetitive frequency is the integrated product of poetry and prose which is the repetition of prose in poetry.
خلاصه ماشینی:
اگر روايان به ذکر رجز عربي بسنده کنند، روايت به گزارش نزديک است ؛ اما راوي روضة الشهداء به ترجمۀ شعري رجز پرداخته که مشحون از آرايه هاي ادبي در ساحت زبان فارسي است و در روايت وقفه ايجاد کرده : و قاسم روي به معرکه آورده ، آغاز رجز کرد و ترجمۀ بعضي ابيات رجز او در ترجمۀ ابوالمفاخر بر اين منوال است : دل خريــدار جــاه خــواهم کــرد جان شکرريز شـاه خـواهم کـرد بـــا اســـاس و لبـــاس دامـــادي عــزم ترتيــب راه خــواهم کــرد بــه ســم مرکــب و ســر نيــزه مـاه و مـاهي تبـاه خـواهم کــرد (کاشفي، ١٣٩٠: ٥٨٤) سخن گفتن حضرت قاسم (ع ) در ميدان نبرد با عمر سعد، در مقتل هاي ديگر به گزارش نزديک است ؛ اما در روضة الشهداء، به سبب اشتمال بر بيان ادبي و کاربرد حشو، سجع و تشبيه در گفتار و نيز بهره گيري از شعر در روايت درنگ ايجاد ميکند: قاسم دربرابر قلب لشکر آمد و عمر سعد را آواز داد که اي جفاکار بيوفا و تيره روزگار دور از صفا، بسي برادران و هواداران حسين را شهيد کردي و از خويشان و اقرباي وي دمار برآوردي.
تنها شتاب منفي در اين بخش روايت ، تشبيه کوتاهي است که ابيمخنف هنگام توصيف حرکت امام حسين (ع ) به سوي حضرت قاسم (ع ) براي کمک به ايشان آورده است و همۀ مقتل هاي ديگر بدون استثنا تکرار کرده اند و ميتوان گفت اين تشبيه به راوي نخستين مربوط ميشود: «حسين [عليه السلام ] مثل باز شکاري ظاهر شد و مانند شير خشمگين [به سويشان ] يورش برد و عمرو را با شمشير زد» (ابيمخنف ، ١٣٩٢: ١٨١).
همچنين گفت وگوي حضرت قاسم (ع ) و امام حسين (ع ) با مضمون اصرار رفتن به ميدان ، در قالب شعر آمده است که ميتواند جزئي از روايت به شمار آيد؛ اما بيان ادبي راوي به آن شکل تفصيلي بخشيده که ذهن مخاطب به زبان اثر متوجه ميشود و در روايت درنگ ايجاد ميکند (جوهري، ١٣٩٣: ٤٧٤ـ٤٧٥).