چکیده:
هدف پژوهش حاضر این است که با روش «تحلیل گفتمان» و با استفاده از فضای حاکم بر نظام فلسفی صدرا، تقریر و تفسیر همدلانهای از اندیشة سیاسی او ارائه دهد. در این راستا، خاستگاه تاریخی، مبادی و اصول کلی نظریة تحلیل گفتمان مورد مطالعه قرار گرفته و چگونگی کاربرد آن در نظام فلسفی صدرا بررسی شده است. نتایج این پژوهش که با روش توصیفی-تحلیلی انجام شد، نشان داد که اگر نظام حکمی صدرا را به عنوان یک هویت گفتمانی تعریف کنیم، در این صورت، از نظام حکمی مشاء و اشراق هم میتوان به عنوان گفتمانهای حِکمی بدیل، سخن گفت. هویت هر گفتمانی را از طریق مفصلبندی و دال مرکزی و دالهای شناور میتوان مورد بازاندیشی قرار داد و نسبت میان گفتمانهای فکری مختلف و متنوعی را که در طول تاریخ فلسفة اسلامی ظهور کردهاند، از نو تفسیر کرد. بدون التزام به مبانی معرفتشناختی و نسبیانگاری موجود در تحلیل گفتمان میتوان از این نظریه در تحلیل هر پدیده، فرهنگ، فلسفه و اندیشهای سود جست، لکن نباید خردهگفتمانها و خرده روشها را تبدیل به بتوارههایی سازیم که از دام در هم تنیدة آنها راه گریزی پیدا نکنیم.
This project is aimed at delivering a new interpretation of political thoughts of Sadra via discourse analysis and according to dominant atmosphere of his philosophical approach. With this regard the historical origin, basis and principle approaches of the discourse analysis and its application to Sadra philosophical approach have been studied. The research method was descriptive analytical. The results indicated that if philosophical approach of Sadra assumed to be discourse, so that Mosha' and Eshragh approaches can also be considered as Badil philosophical discourse. The identity of each discourse could be revised through articulation, central slab, and floating slab. In this way the relationship among different discourses throughout the history can be reinterpreted. Without adhering to the epistemological and relativistic foundations of discourse analysis, this theory can be useful in analyzing any phenomenon, culture, philosophy, or thought, but we should not turn subtexts and subtypes into idols that we cannot escape from their trap.
خلاصه ماشینی:
مقصود این جستار آن است که از این طریق نشان دهیم، در کنار تفاسیر متعدد و رهیافتهای گوناگون و متنوعی که در تفسیر فلسفة سیاسی صدرا، چه در میان موافقان و یا مخالفان او، وجود دارد، براساس روششناسیهای جدیدی که در عالم مدرن و پسامدرن ظهور یافتهاند، رشد کرده و بالیدهاند، امکان تفسیر دیگری هم بر مبنای روش تحلیل گفتمان (فارغ از برخی انتقادهایی که به این نظریه میتوان داشت) از نظام فلسفی او وجود دارد.
لکن به اجمال میتوان گفت که نظریههای گفتمان از نظریة سوسور در زبانشناسی تأثیر پذیرفته و پس از آن در دیرینهشناسی فوکو با نظام معرفت (اپیستمه) و نیز با مفهوم قدرت در نزد او، نسبت یافته است و در ادامه لاکلا و موف با استفاده از زبانشناسی سوسور و مفهوم فوکویی قدرت و نیز رویکرد انتقادی سنت مارکسیستی، این نظریه را در دانش سیاسی و علوم اجتماعی بسط دادهاند.
این پرسش، ما را در راهی قرار میدهد که به قطع و یقین چنین نیست که تنها راه ممکن باشد (همان)، پس با عنایت به این ادعا، میتوان گفت که هر فیلسوفی در تعریف فلسفه، به فلسفة خود نظر داشته و از زمان ارسطو تاکنون هر وقت پرسش از ماهیت فلسفه شده، هر کسی با مبادی تفکر خویش به این پرسش پاسخ داده است (داوری اردکانی، 1387: ص60).
اگر فلسفه را با توجه به تعریفی که از آن ارائه شد به گفتمان همانند کردیم، از این جهت بود که نشان دهیم وحدت میان نظر و عمل که در تعریف صدرا از فلسفه بارز است، در تعریف گفتمان نیز، هم به مثابه روش و هم به مثابه فلسفه، ملحوظ است و از این طریق، راه برای تفسیر گفتمانی از تفکر فلسفی صدرا و نیز فلسفة سیاسی او، فراهم میشود.