چکیده:
در حقوق کیفری این اصل، کمابیش اصلی محترم و پذیرفته است که ما نباید کسی را به خاطر فکر محضاش مجازات کنیم. فکر محض نیز اقسام احساسات، امیال، تخیلات و آرزوها، باورها و نیات و تصمیمهای اجرایینشده را در برمیگیرد. دلایل کمابیش قانعکنندهای در خصوص اینکه چرا میبایست از مجازات فکر محض پرهیز نمود وجود دارد، دلایلی که بیشتر پیامدگرایانه هستند و به پیامدهای ناشی از تقنین چنین مجازاتهایی منجر میشود. در این مقاله اما میکوشم به بررسی مباحثی بپردازم که پیرامون دلایل غیرپیامدگرایانۀ مرتبط با این اصل شکل گرفته است و به ماهیت خود فکر محض و امکان جرمانگاری آن مربوط میشوند. بررسی من در اینجا عمدتاً به یک قسم فکر محض، یعنی نیت غیراجراشده یا نیت محض میپردازد و بحث دربارۀ اقسام مهم دیگری همچون باورهای بنیادگرایانه یا نژادپرستانه را مورد کندوکاو قرار نمیدهد. در این مقاله نشان میدهم که نیتهای غیراجراشده میتوانند آزاررسان، قابل اتصاف به وصف مجرمانه و قابل کشف و اثبات باشند و اگر ما همچنان میخواهیم شهود اخلاقیمان نسبت به اصل عدم جرمانگاری و رد مجازات فکر محض را حفظ کنیم میبایست بنیادهای محکمتری را پیدا کنیم.
In the criminal jurisprudence, It is kind of an established and generally accepted maxim that we must never punish anyone for his mere thought (or thoughts) including his feelings, desires, fantasies, wishes, beliefs, and unexecuted intentions. Generally It seems that there are more or less convincing reasons that we must avoid punishing mere thought due to its unacceptable and undesirable consequences for both the individual and the society. In this paper, however, I will investigate into some discussions about the justification related to the maxim that any criminalization of mere thought is intrinsically (i.e., consequentially-independent) morally unjust and hence is culpably wrong. My investigation is here mostly confined to one kind of mere thought, that is, unexecuted intentions, leaving some important kinds such as fundamentalist or racist beliefs untouched. I will show that unexecuted intentions can be regarded as more or less harmful, culpably wrong, in section 3, and provable, in section 4, and hence we should find more uncontroversial grounds to secure our more or less common and shared intuition about the respected maxim that punishing mere thought seems to be altogether unacceptable. The paper doesn’t claim that provide convincing arguments for the criminalization of mere thought. Rather its modest claim is that some of the established arguments against the criminalization of mere thought need to be reconsidered.
خلاصه ماشینی:
١. مقدمه يکي از اصول اساسي و پايه اي حقوق کيفري که همۀ نظريه پردازان و متعاطيان اين حوزه بدان باور دارند و آن را قبول دارند، اين اصل است که اعمال مجازات قضايي و قانوني بر فکر يا افکار محض (١)به معناي اعم کلمه به لحاظ اخلاقي نادرست است ، فکر محض نيز شامل انديشه هاي خصوصياي که در ذهن ميگذرند، آرزوها و تمايلات ، يا حتي ملکه هاي اخلاقي شخصيت مادامي که در رفتار و عمل تجلي پيدا نکرده اند، ميشود (بنگريد به ١٠٨ :٢٠٠٩ ,Brudner).
اگر رفتارها و اعمالي که فرد بدون نيت و تصميمي براي ارتکاب جرم اما مثلا از سر بياحتياطي انجام ميدهد ميتوانند وصف مجرمانه بگيرند، جاي تعجب خواهد داشت چرا نيت و تصميمي که آگاهانه ريسک خطرناکي را ايجاد ميکند نتواند وصف مجرمانه به خود بگيرند؟ از آنجايي که در مورد اول مکاني که ريسک اتفاق ميافتد جهان خارج است و در مورد دوم مکان آن ذهن و روان آدمي است ، برخي انديشمندان اين اشکال را وارد کرده اند که اعمال و رفتارهايي که از نظر قانون مجرمانه در نظر گرفته شده اند، مانند همان رانندگي فرد مست ، رفتارهايي هستند که وقتي به وقوع بپيوندند فرد اختيار چنداني شايد در کنترل و تغيير آنها نداشته باشد.