چکیده:
آراء فارابی در باب معاد و سرنوشت نفوس انسانی پس از مرگ جزء ساختارشکنانه ترین دیدگاه ها در میان فیلسوفان مسلمان است تا جایی که حتی برخی انکار اصل معاد نوع بشر را به او نسبت می دهند اما بررسی های ما در این مقاله نشان می دهد که فارابی منکر اصل معاد نبوده بلکه معاد نفوس ناقصه (یعنی نفوس کودکان، ابلهان و دیوانگان) را نفی می کند. هدف این مقاله بررسی دیدگاه فارابی در مورد سرنوشت نفوس ناقصه است. بحث در باب سرنوشت نفوس ناقصه معمولا از منظر علم کلام و نسبت آن با دو صفت عدل و حکمت الهی بررسی می شود. اما فارابی به این بحث صرفا از منظر فلسفی می پردازد و حتی در مورد آیات و روایاتی که به ظاهر دلالت بر معاد همگانی دارند، موضع گیری و ورودی نمی کند. فارابی بنا بر مبانی انسان شناسیاش و نگاه خاصی که در مورد کیفیت و نحوه معاد دارد، به این نتیجه می رسد که نفوس ناقصه همچون سایر حیوانات پس از مرگ معدوم می شوند. در متن مقاله تصریحات و اشارات فارابی در این باب و مبانی انسانشناسی که وی را به این نظریه سوق می دهد مورد بررس قرار گرفته است.
Farabi is the only philosopher in the Muslim world whose views and opinions on the resurrection are controversial and different and there are numerous reports of his views on On this subject as far as Some believe that he does not believe in the resurrection of mankind. But our research in this article shows that Farabi does not deny the principle of resurrection ، Rather, he denies the resurrection of the Incomplete Spirits (children, insane peoples and idiots) .The purpose of this article is to examine Farabi's perspective on the fate of the Incomplete Spirits (children, insane peoples and idiots) Discussion on the Fate of the Incomplete Spirits is usually examined from the standpoint of theology and its relation to the two attributes of justice and divine wisdom. But Farabi deals with this The problem purely from a philosophical perspective And even he Does not discuss about the verses and traditions that are seemingly opposite views. Farabi, according to his anthropological principles and specific look at the quality of the Resurrection, to conclude that incomplete Spirits, like other animals, are annihilated after death. In this article we examined the views of Farabi and his Evidence and arguments and his Anthropological Foundations.
خلاصه ماشینی:
از جمله اينکه فارابي تصريح ميکند نفس انسان مشتاق رسيدن به مافوق خود بوده و هرچه قدر بهره اش از معرفت زياد شود جوهر او صفا يافته و ارتقا مييابد (فارابي،١٨٩٠: ٨٦-٨٧) شاهد صريح ديگري که نشان از اعتقاد فارابي به اصل معاد نوع انسان دارد اين است که او به بحث تقسيم بندي نفوس و سرنوشت انسان ها پس از مرگ پرداخته و مردم مدينه هاي مختلف را از لحاظ معاد داشتن يا نداشتن تقسيم ميکند و تصريح مي کند که مردمان مدينه فاضله که مردماني نيکو و فاضل هستند و معقولات را به طور واضح درک و به فضيلت عمل کرده اند؛ پس از مرگ باقي و سعادتمند اند و همچنين معتقد است مردمان مدينه فاسقه هم با مرگ از بين نميروند و جاودانه ميمانند؛ گرچه اين نفوس بعد از مرگ در عذاب اند، زيرا به فضيلت عمل نکرده اند (فارابي، ١٣٦١: ٣٠٢).
شاهد ديگر اينکه گرچه فارابي در نفس شناسي تمايلات ارسطويي داشته و انسان را مانند ارسطو موجودي مرکب از نفس و بدن مي داند که بدن ،ماده و نفس ، صورت او است ؛ اما فارابي با اين نظر ارسطو تا پايان همراه و هماهنگ نمي ماند؛ زيرا ارسطو نفس را کمال اول براي جسمي که حيات بالقوه دارد تعريف ميکند؛ که صورت ، فعليت شيء است و با ماده ، تلازم دارد و ماده بدون صورت ، قوه محض است و فعليت خود را از تلازم با صورت به دست ميآورد؛ لذا لازمه اعتقاد ارسطو به تلازم ماده و صورت ؛ به معناي آن است که با مرگ بدن ، نفس نيز نابود ميگردد (جوزوف ،١٩٦٠: ١٢٩-١٣٠) اما فارابي فناي همه نفوس را هنگام فناي ماده ، نميپذيرد چه آنکه گرچه فارابي حقيقت نفس انسان را در ابتدا، پديده اي مادي و متقوم به هيولا ميداند، ولي معتقد است که نفس با اشراق عقل فعال بر آن و ادراک عقلي، ميتواند به تجرد برسد و شرط بقا را به دست آورد.