چکیده:
ساقینامهها از انواع ادبی غنایی هستند که شاعر در آنها ابیاتی خطاب به ساقی، مغنّی و مطرب سروده، از او طلب باده و نواختن ساز و سرود میکند. سرایندگان در این نوع ادبی، علاوه بر مضامین خمری و میخانهای و توصیف باده، جام، ساقی و... مضامینی دیگری دربارۀ دنیای فانی و بیاعتباری مقام و منصب ظاهری، ناهنجاری روزگار، دورویی مردم زمانه و... نیز آورده و در ضمن آنها کلمات حکمتآمیز هم افزودهاند. یکی از مفاهیم پرکاربرد و موضوعات مهم در ساقینامهها نکات اخلاقی و تعلیمی و عبرتآموز است. نگارندگان در این جستار، توصیه و وصیتنامه در ساقینامهها را بررسی میکنند. این پژوهش با شیوۀ توصیفیتحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانهای، به بررسی و تحلیل موضوع توصیه بهشکل عام و وصیتنامه بهشکل خاص در ساقینامهها پرداخته است. بررسیها نشان از آن دارد که سفارش و توصیۀ عام در این نوع ادبی شامل اندرزها و پندهای اخلاقی (اعم از سفارش به انجام فضایل و نیکیها و ترک رذایل و بدیها) عرفانی، خیامی و کشورداری است. توصیههای خاص (وصیتنامه) که مراد از آن سفارشهایی در سیاق وصیتنامۀ شرعی با بیانی ادیبانه است نیز در شعر برخی از ساقینامهسرایان چون ملاهادی سبزواری و والی کرمانی و محمدحسن سهایی وجود دارد که سرایندگان در آنها سفارش به امور مربوط به مرگ و خاکسپاری را در فضایی میخانهای به تصویر کشیدهاند.
خلاصه ماشینی:
گلچين معاني که در مطالعه و گردآوري ساقينامه تلاش بسياري کرده ، در معرفي اين نوع از ادب غنايي چنين بيان ميکند: «ساقينامـه و مغنـينامـه کـه اجـزاي يـک منظومـۀ مستقل را تشکيل ميدهد، ابياتي است خطابي در بحر متقارب مثمن مقصور يـا محـذوف که در آن شاعر با خواستن باده از ساقي و تکليـف سـرودن و نـواختن کـردن بـه مغنـي مکنونات خاطر خود را دربارة دنياي فاني و بياعتباري مقام و منصب ظاهري و کـج روي چرخ و ناهنجاري روزگار و نگوني بخت و بيوفايي يار و جفاي اغيـار و دورويـي ابنـاء زمان و صفاي اهل دل و مذمت زاهدان ريايي و مانند اين ها ظاهر و آشکار ميسازد و در ضمن بيان اين مطالب ، کلمات حکمت آميز و نکات عبـرت انگيـز نيـز بـر آن مـيافزايـد» (گلچين معاني، ١٣٦٨: ١).
معلـوم تبريـزي در سفارش به پرهيز از عيب جويي ديگران دست به تصويرپردازي زده و زباني را که به کـار عيب جويي مردم به حرکت درميآيد به تير و لب ها را به کمان تشبيه کرده است : مکــن از پــي عيب پيـر و جـوان دو لب را کمان و خدنگـي زبــان (معلوم تبريزي، به نقل از گلچين معاني، ١٣٦٨: ٥٠٥) عبدالنبي نه تنها مخاطب خود را از بدگويي افراد نيک نهي ميکند، بلکه آلوده سـاختن زبان به بيان بديها و عيب هاي ناکسان را نيـز ناپسـند دانسـته و دليـل آن را چنـين ذکـر ميکند که سخن گفتن دربارة اين افراد آدمي را در زمرة آنان قرار ميدهد: ميــالا زبـان از بــــد ناکســـان که ذکـر خسـانت کند از خســان (فخرالزماني، ١٣٩٠: ٧٧٥) از بارزترين نمونه هاي رذايل اخلاقي ستم و بيدادگري است که سبب گناه نابخشودني ترک حق الناس ميشود.