چکیده:
پایتخت بهعنوان مهمترین شهر هر کشور، نقشی اساسی در اداره کشور و زندگی ملتها دارد. تا سال 2000 میلادی کشورهای زیادی اقدام به انتقال پایتخت کردهاند که هر کدام دلایل خاص خود را برای انتقال پایتخت دارند. در پاکستان، قزاقستان و ترکیه دلایل دفاعی مطرح گردید. درحالیکه در بلیز این جابهجایی به دلیل بلایای طبیعی صورت گرفت. ایران کشوری است که بنا به دلایلی مانند ترافیک آلودگی هوا، زلزلهخیز بودن و تمرکز جمعیت در شهر تهران، میکوشد تا پایتخت خود را انتقال دهد. جابهجایی پایتخت در ایران از دو منظر اهمیت ویژهای پیدا میکند؛ اول ساماندهی شهر تهران و تعادلبخشی به نظام شهری و منطقهای کشور و دوم حفظ امنیت سیاسی کشور. ازاینرو هدف از نگارش این مقاله که با روش توصیفی – تحلیلی و پیمایشی نگاشته شده، شناسایی اصلیترین موانع و چالشهای فراروی جابهجایی پایتخت و ارائه راهکارهای بهینه در جهت رفع این موانع، مهمترین هدف آن است. به همین منظور روش مقاله، با توجه به ماهیت نظری آن توصیفی- تحلیلی است و گردآوری دادهها به روش کتابخانهای و اسنادی انجام گرفته است. نتایج تحقیق برگرفته از جامعه آماری تحقیق که متخصصین علوم انسانی در حوزههای مرتبط با موضوع است، میباشد و حجم نمونه 100 نفر کارشناس است که از روش نمونهگیری گلوله برفی انتخاب شدهاند و حاکی از آن است که عوامل مختلف امنیتی مانند: «به وقوع پیوستن نزاعهای سیاسی بر سر تفویض قدرت و اختیارات و توزیع وزارتخانهها در شهرهای مختلف»؛ «موفق نبودن انتقال پایتختهای دیگر در سایر نواحی جهان» ؛ «مقاومت مردم، جناحها و گروههای سیاسی به دلایلی چون ترس از بیکاری، از دست دادن منافع و...» و «رابطهگرایی شدید سیاسی در واگذاریها (اختیارات و منابع)» و... مؤلفه موانع دفاعی «موقعیت جغرافیایی مناسب پایتخت فعلی از نظر مرکزیت و دسترسی»؛ «تمرکز بالای نیروهای دفاعی و امنیتی در پایتخت و شناخت کافی نسبت به نقاط ضعف و قوت پایتخت هنگام بروز تهدید»؛ «آگاهی سیاسی بالای پایتختنشینان و عکسالعمل مناسب در مقابل فتنههای دشمن (داخلی و خارجی)»؛ «سیستم حملونقل سریع (مترو) جهت جابهجایی اضطراری و وجود پناهگاهی مناسب و امن در صورت لزوم» و... به ترتیب بیشترین اثر را در این مؤلفه داشتهاند؛ بنابراین مهمترین پیشنهاد و راهکار نویسندگان ساماندهی سیاسی فضا جهت تمرکززدایی از تهران، پراکنده ساختن وزارتخانهها، ادارات و مراکز غیر ضروری در سطح کشور برای جلوگیری از ازدحام جمعیت در تهران است.
The Islamic Revolution, led by Imam Khomeini, with the "foundation of the monotheistic worldview of Islam" and the focus on Velayat-e-Faqih, emerged at a time when the world was divided between material and atheistic discourses. The aim of the present study is to shed light on the possibility of re-reading the revolutionary discourse from Imam Khamenei's point of view in order to create an alternative plan for the reconstruction of a society of monotheism and the Islamic faith among the sub-discourses of the East and the West, especially in the twentieth century. Based on social science studies and the use of a set of statements, this research has developed a strategic plan for revolutionary discourse in accordance with the research methodology and their expectations. First, the research indicators were extracted from the heart of the research literature and presented with 65 experts with scientific backgrounds. In the end, we can conclude that the central concept of "revolutionaryism" that has been used many times in His Majesty's orders is a sufficient condition for the construction of a monotheistic society and a great step towards the creation of a new Islamic civilization. In fact, the discourse through revolutionaryism intended by the Supreme Leader of the Revolution has become in a logical, wise way, as an all-encompassing and acceptable discourse of the people so that it does not support a kind of public belief and universal knowledge in society.
خلاصه ماشینی:
هرچند مبـاحثي ماننـد جمعيـت شـناختي، جغرافيايي و زيست محيطي مبناي بسياري از دلايل تغيير پايتخت بوده است ، اما بـا نگـاهي دقيق تر به جابه جايي يا شکل گيري پايتخت هاي جديد، روشن ميگردد که اين قبيـل دلايـل نمي توانند تمام جنبه هاي علت تغيير را نشان دهند (٢٠٠٣ , Schatz)؛ زيـرا در ايـن صـورت اين سؤال مطرح ميشود که چرا آرژانتـين پايتخـت خـود را از بـوينس آيـرس کـارمن دي پاگانوس تغيير داده ؟ يا چرا کشوري مثل ژاپن پايتخـت خـود را از توکيـو بـه سـندايي يـا ناگويا تغيير نميدهد؟ اين در حالي است که توکيو نه بـه دليـل پايتخـت بـودنش بلکـه بـه دلايلي ازجمله موج سوم صنعتي شدن ، هزينه حمل ونقـل بـين شـهري، تـراکم جمعيتـي و مزاياي ناشي از آن به صورت واحد و يکپارچه قدرت يافتـه و از منـافع حاصـل از تجميـع بهره مند ميشود (١٢ :٢٠٠٤ ,Datsou)؛ بنابراين مجموعه دلايل رسـمي ذکرشـده نمـيتواننـد به تنهايي علت واقعي و کامل تغيير پايتخت باشند و در کنار اين مجموعـه دلايـل ، بايـد بـه موضوعاتي مانند تغيير پايه هاي قدرت ، تغيير نـوع تمرکـز، شـموليت فرهنگـي و غيـره نيـز توجه شود، چراکه مباحثي مانند منطقه ، فرهنگ ، نژاد، تمرکز و بي طرفـي در تصـميم انتقـال پايتخت مؤثر بوده و تصميم نهايي نتيجه سازشي سياسي خواهد بود (نوبري و رحيمي، ١٣٨٨: ٧).