چکیده:
حسین بین منصور حلاج - عارف دلسوختۀ قرن سوم هجری- در ادبیات تصوف جایگاه والایی دارد. در بیشتر رسالهها و کتابهای عرفانی، سخنان، حالات و آرای وی ذکر شده و عمدتاً به دلیل بیان شطحگونهاش- اناالحق- مورد انتقاد قرار گرفته است. هجویری در کشفالمحجوب و عطار نیشابوری در تذکرهالاولیا فصلی از کتابهایشان را به ذکر او اختصاص دادهاند. این مقاله سعی دارد با شیوۀ توصیفی- تحلیلی و با نگرش تطبیقی چهرۀ حلاج را در این دو کتاب بررسی کند. پژوهش حاضر به این نتیجه دست یافته است که هجویری با توجه به اعتقاد به صحو چهرهای از حلاج ترسیم میکند که با تأیید کلّی همراه نیست. او تنها دیندار بودن و کرامات حلاج را تأیید میکند و میپذیرد که او حلولی نبوده و سخنانش قابل تأویل است. در مقابل، عطار به دلیل تمایل قوی خود به تصوف و عرفان، چهرۀ مقدسی از وی ترسیم میکند و تلویحاً تنها ایراد وی را فاش کردن اسرار الهی میداند.
Hussein ibn Mansur al-Hallaj –bereaved mystic of 3rd (A.H.) century- has a high position in Sufism. In some Sufism books and treatises, have mentioned his sayings, spirits, and ideas and he has been criticized because of his Shath-like words –An al-hagh (means: I’m God)- commonly. Hujwiri in Kashf ul Mahjoob and Attar in Tazkirat al-Awliya have devoted one chapter of their books to his mention. This article tries to explore al-Hallaj portrait in these two books by the descriptive-analytical method and also a comparative point of view. This research concludes that Hujwiri has depicted the portrait of al-Hallaj which is not confirmed completely by him, because of his approach of Sahv. He just confirms al-Hallaj’s religion and miracles and believes that he isn’t Hululi and his sayings are capable of interpretation. On the contrary, Attar depicts the sacred portrait of al-Hallaj, because of his strong tendency to Sufism. He implicitly declares that al-Hallaj’s mistake is to make public God’s secrets.
خلاصه ماشینی:
نکتهای که باید به آن اشاره کرد این است که هجویری نسبت به عقاید و آرای حلاج رویکردی عقلانیتر در پیش میگیرد و با گوشۀ چشمی به استدلال و منطق عقلانی سخنان، حالات و اعمال وی را نقد میکند و در برخی موراد آنها را تأیید نمیکند؛ اما عطار به دلیل دلبستگی و نیز تمایل عاطفی قوی که نسبت به عرفان و تصوف و اولیای آن داشته و خود بیشتر عارفی بود شاعر تا شاعری عارف؛ به تأیید قلبی سخنان حلاج میپردازد.
همچنین از استدلالهای صوفیانۀ عطار در مورد انا الحق گفتن و حلولی بودن وی نیز میتوان استنباط کرد که وی چهرۀ حلاج را در هالهای از تقدس ترسیم میکند و این بیشک به دلیل تمایل عاطفی وی به تصوف و عرفان بوده است.
در حقیقت با توجه به آنچه گفته شد میتوان چنین بیان کرد که رویکرد عطار نسبت به حلاج رویکردی آمیخته با صحو نیست بلکه وی تماماً نسبت به حلاج نگاهی مثبت دارد و تنها فاش کردن اسرار الهی را عیب کار وی میداند اما هجویری با رویکردی صحوگونه منطقیتر و نه به طریق شهودی و قلبی و به دلیل اینکه تمایل عاطفی شدیدی نسبت به تصوف و عرفان ندارد تنها به تأیید دیندار بودن و کرامات حلاج میپردازد و سخنان، اقوال و طریقت وی را محل اشکال میداند و راه او را شایستۀ اقتدا نمیداند.