چکیده:
این پژوهش با هدف مطالعهی تحولات سیستم سیاسی پس از کنارهگیری رضاشاه تا استقرار دیکتاتوری محمدرضا شاه انجام شده است. از آنجا که مطالعات در حوزه ی تاریخ اجتماعی ایران متکی بر روایتهای مورخان و اسناد منتشر شده می باشد، تاریخ شفاهی که زبان گویای رخدادهای تاریخی است، نادیده گرفته شده است. در این پژوهش، دادهها از مصاحبههای انجام شده در اوایل دهه ی 1980 میلادی با افراد طبقه ی فرادست و سیاست مداران دوره ی پهلوی گردآوری شده است. رویکرد پژوهش نیز مبتنی بر استقرای پراگماتیستی بوده و از کاربرد چارچوب نظری به دلیل نقش ویژه گرایی و نسبیت تاریخی در حوزه ی جامعه شناسی تاریخی که رویکرد قیاسی را رقم میزند، اجتناب شده است. نتایج که با استفاده از تحلیل عنصری به دست آمد، نشان داد که در ابتدای به سلطنت رسیدن محمدرضا شاه به دلیل بیثباتی سیاسی در کشور، پارلمان، احزاب و مطبوعات به همراه کابینه ی دولت نقش مهمی در تصمیم گیریهای سیاسی داشتند. روابط این عناصر با هم مبتنی بر دیالکتیک تکمیلی و با شاه مبتنی بر دیالکتیک جبرانی بود و در صدد استفاده از فرصتهای موجود برای جبران فرصتهای از دست رفته در دورهی رضاشاه داشتند؛ تنها حضور حزب توده در این دوره با سایر نیروهای اجتماعی، تفاوت داشت. حزب توده که در دوره ی رضاشاه نیز نقش فعالی داشت، در این دوره به فعالیت خود ادامه داد، اما به دلیل مخالفت با سلطنت از حضور رسمی در سیاست دور نگه داشته می شد.
Aim of this article is study the changes in the political system after the withdrawal of Reza Shah to the establishment of the dictatorship of Mohammad Reza Shah. Since studies in the field of Iranian social history are based on the narrations of historians and published documents, but oral history, which speaks of historical events, has been ignored. In this research, data gathered from interviews conducted in the early 1980's with grassroots and Pahlavian politicians. The research approach is based on Abduction and avoids the application of the theoretical framework due to the role of specialism and historical relativity in the field of historical sociology, which leads to a deductive approach. The results, which were obtained by elementary analysis, showed that at the beginning of the reign of Mohammad-Reza Shah, Iran was political instability and parliament, parties and the press, along with the government's cabinet have important roles in making political decision. The relations of these elements were based on supplementary dialectics and with the Shah based on compensatory dialectics and sought to utilize the opportunities available to compensate for lost opportunities during the Reza Shah era; the only presence of the Toudeh party in this period was different with other Social forces. The Toudeh party, also active in the Reza Shah era, continued actions during this period, but was kept away from the official presence of politics because of opposition to the monarchy.
خلاصه ماشینی:
با توجه به مبارزات نیروهای اجتماعی در ایران ، پیش از دوره ی پهلوی در راستای تغییر شکل سلطه از نظام پادشاهی مطلقه به پادشاهی مشروطه و در صورت امکان ، به دمکراسی، این پژوهش در صدد اسـت تا رخدادهای پس از روی کار آمدن محمدرضاشاه پهلوی در نهاد سیاست را مورد مطالعه قـرار دهـد و بـه این پرسش پاسخ دهد که آیا سیستم سیاسی در ابتدای دوره ی محمدرضاشاه توانسته از شـکل اسـتبدادی به شکل مشروطه یا دمکراسی تغییر یابد؟ روش این پژوهش با رویکردی مبتنی بر استقرای پراگماتیستی ١ انجام شده است و این رویکرد به دلیل نسبیت و ویژه گرایی که در حوزه ی جامعه شناسی تاریخی نمود زیادی دارد، انتخاب شده است .
الموتی نیز نقش مهمی برای این حزب در تحولات داخلی ایران قائل است و میگوید: «حزب توده اوایل سال های ١٣٢٠ خورشیدی/١٩٤١ میلادی خیلی تظاهرات میکردند که در زمان کودتا هم خیلی قدرت گرفته بودند.
کارشکنیهای داخل مجلس و نبود انسجام میان نمایندگان ، حمایت نکردن مجلس از نخست وزیر و کابینه ی دولت و هم راهی با شاه که قصد دخالت مستقیم در مسائل سیاسی کشور را داشت ، شرایطی را به وجود آورده بود که گروه ها و نیروهای مختلف داخلی و خارجی میتوانستند از فرصت ها به دست آمده برای اعمال نفوذ استفاده کنند و کشور را به سوی بیثباتی رهنمون گردند.
در این دوره دو عامل وجود داشت تا مصدق با چنین استبدادی روی به رفراندوم بیاورد؛ یکی قدرت گرفتن حزب توده که در مخالفت با مصدق در راستای ملی کردن نفت به مبارزه برخاسته بودند و دیگری، شاه که به صورت علنی خواستار دخالت در تصمیم گیریهای دولت و مجلس بود، در حالی که مصدق معتقد بود که شاه باید سلطنت کند نه حکومت .