چکیده:
از آرایههای دانش بدیع که با هنجارگریزی دستوری و فریبآرایی، سخن را زیبا و گیرا میکند، فنّ «تأکید الشیء بما یُشبِه نقیضَه» است. این پژوهش پس از مطالعه کاوشهای ادبسنجان در گستره تاریخ دانش بلاغت، در پی پردهبرداری از سازوکار این صنعت ادبی و دلالتهای معنایی گونههای آن رفته است. با کندوکاو نظری در فرایند این آرایه به دست میآید که کارکرد این فنّ در گزارههای هنری، میتواند همچون تأکید، مبالغه، و گاهی تعلیق به محال و شبه برهان ادبی باشد. با این دستاوردها آشکار میشود که اگر مفسّری در نمونههای برجسته این آرایه در قرآن، تنها به برایند تلاش برخی نحوپژوهان بسنده کند، دلالتهای معنایی و نمودهای زیبایی آیهها را آشکار نکرده و گاه در برداشت از متن دچار لغزش میشود. آشنایی با این شیوه بلاغی، گاه از حمل بیدلیل واژگان بر معانی غیر ظاهر پیشگیری کرده و در تفسیر یکپارچه آیاتِ با این فنّ ادبی نیز یاریگر است.
One of the arrays of innovative knowledge that makes speech beautiful and captivating with aberrations and grammatical lawlessness is the technique of “Confirmation of something similar to its contradiction’. This article, after studying the explorations of literary men in the history of rhetoric, is going to uncover the mechanism of this figure of speech and the semantic implications of its types. A theoretical exploration of the process of this array reveals that the function of this technique in artistic propositions can be such as emphasis, exaggeration, and sometimes suspension of the impossible and quasi-literary argument. By these achievements, it becomes clear that if an interpreter in the prominent examples of this array in the Qur'an only suffice to the efforts of some scholars, the semantic implications and aesthetic manifestations of the verses will not be revealed and sometimes slip for interpretation. Familiarity with this rhetorical approach sometimes prevents the unreasonable carrying of words over seemingly meaningless ones, and also helps in the integrated interpretation of verses with this literary technique.
خلاصه ماشینی:
واژه «استدراك»، از ریشه «درك» و در لغت به معنای «برگرداندنِ از دسترفته» است (ابن منظور، 1414: 10/420) و در اصطلاح دانش نحو، به از بین بردن گمانه و پنداشت برآمده از سخن پیش میگویند (جامی، 1430: 2/400)؛ برای نمونه، چون بسیار میشود که «توانگری» همراه با «بخشندگی» باشد، شاید شنونده از جمله «زیدٌ غَنیٌّ» گمان بَرَد که وی بخشنده نیز هست که سخنور برای دور کردن این گمانه، در پی سخن خویش میگوید: «لکنّه بخیلٌ».
سازوکار این آرایه با این نشانهها، تنها شبیه فرایند نقض سخن پیش است؛ از این رو میتوان آن را «تأکیدُ الشَیء بما یُشبِهُ نقیضَه» نامید؛ هرچند از نگاه دانش منطق، نشانههایی همچون إلّا و غیر، برای بیان نقیض حکم پیش بر مستثناست، نه ضدّ آن، ولی برخی این آرایه را «تأکید الشیء بما یشبه ضدّه» نیز نامیدهاند (ابن عاشور، 1420: 16/61).
هنجارگریزی در نشانه استدراک نیز همانند استثناء میتواند برای تأکید و مبالغه باشد؛ چرا که نشانه استدراک نیز برای بیرون راندن گمانۀ پدیدآمده از سخن است، ولی با آرایه «تأکید الشیء بما یشبه نقیضه» پس از این نشانه، سخنی همسو با گفته پیش میآید؛ مانند این شعرِ (همان: 235): دانم که بگـذرد ز سـرِ جُـرمِ مـن کـه او گرچه پریوَشست ولیکن فرشتهخوست که حافظ با گفتن «پریوَش»، محبوب خویش را ستایش کرده و وی را در زیبایی همچون پری دانسته و پس از نشانه «لیکن»، گرچه شنونده خواهان شنیدن نکوهش میشود، ولی مدح «فرشتهخو» را آورده که با این فریبآرایی، سخن را گیرا ساخته است.