چکیده:
فروپاشی شوروی سابق به معنای تغییر و تحول در معادلات منطقهای و ضرورت ایجاد
اصلاحاتی در سیاست خارجی کلیه کشورها بود که در پی وقوع این رخداد شاهد بروز آن
میباشیم. در این میان ایران و ترکیه با توجه به بعد جغرافیاییشان به کانون وقوع
این تحول و سیاستهای کلان خود مبنی بر توسعه اقتصادی، نقش برجستهای را در تحولات
منطقه و شکلگیری ترتیبات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آن، به خاطر پیامدهای امنیتی
مسأله، برای خود قایل بودند. افزودن بر آن که ایران به این مسأله از منظر ارزشی نیز
نگاه میکرد و خود را در قبال سرنوشت ملل منطقه بویژه مسلمانان مسؤول میدانست.نویسنده در این نوشتار به بررسی تفصیلی خطوط کلی سیاست خارجی ایران و ترکیه
پرداخته، اصول و پیامدهای امنیتی آن را به بررسی گزارده است.ذکر مزایای نسبی هر طرف
برای عمل در منطقه و بیان نواقص سیاست خارجی طرفین در یک بررسی مقایسهای، امکان آن
را به سیاستگزاران داخلی ما میدهد تا به ارزیابی دقیق سیاست خارجی ایران در این
منطقه پرداخته و بدین ترتیب الگوی عملی خود را اصلاح کنند.آن چه بدیهی مینماید آن است که ایران در صورت استفاده بهینه از قابلیتهای خود،
میتواند با توجه به گستردگی منطقه و نیازهای فزاینده آن، بدون آن که خود را درگیر
رقابت منفی با ترکیه نموده و انرژی خود را هدر بدهد، به اهداف خود اعم از مادی و
معنوی دست یافته؛و چونان به عنوان یک جریان مؤثر در منطقه مطرح باشد.
خلاصه ماشینی:
"در این کشورها قوانینی که سرمایهگذاریهای خارجی، حتی داخلی و بخش خصوصی را تضمین کند وجود نداشت؛با توجه به این که در اقتصاد آزاد یک عامل مهم در محاسبات سود و زیان، مسأله امنیت و ثبات است، بدیهی بود که وضعیت این جمهوریها نمیتوانست مناسب ارزیابی گردد؛ضمنا مردم این کشورها به دلیل فروپاشی شوروی، گرفتار مسأله انرژی گشتند و الان هم حضور دنیای غرب در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز تا آن جا که به صورت جدی، مطرح است به خاطر نفت حوضه دریای خزر میباشد.
کشورهای منطقه از نظرگاه دیگری به موضوع مینگریستند، ما غالبا متوجه نیستیم که آسیای مرکزی و قفقاز که از آن صحبت میکنیم در بخش مهمی از تاریخ ما جزئی از ایران بوده است(اصلاح میکنم، ما جزئی از این مجموعه بودهایم)اگر شما فقط دوره اسلامی را ملاک بگیرید، از زمان ظهور اسلام که 1400 سال میگذرد با یک حساب ساده معلوم میشود حدود 700 سال از تاریخ ما خارج از مرزهای سیاسی امروز ایران اتفاق میافتد، یعنی در آسیای مرکزی و قفقاز؛صحبت این هم نیست که ما در اواخر قرن بیستم و عصر دولتهای ملی نسبت به این کشورها ادعای ارضی داشته باشیم ولی باید این را بدانیم که ما وقتی راجع به این مناطق سخن میگوییم، یک چنین پیشینهای وجود دارد و فقط گویشها فرق میکند، همین طور که لهجه یک کرمانی با بنده تفاوت دارد."