چکیده:
هدف: کودکآزاری یکی از معضلات گریبان گر جامعه بشری میباشد. خانوادهها میبایست آموزشهای لازم را برای تمایز بین رفتارهای تربیتی با رفتارهای آسیبزا به کودکان دریافت نمایند. پژوهش حاضر باهدف بررسی و مقایسه شناخت والدین با و بدون تحصیلات دانشگاهی دربارۀ انواع کودکآزاری است. روش: به شیوه نظریه زمینهای بهصورت کیفی و با استفاده از مصاحبههای نیمه ساختاریافته توسط ۲۸ نفر والدین (مادر و پدر) انجام پذیرفت. یافته ها: بر اساس بیانات مصاحبهشوندههای پژوهش حاضر میزان شناخت از آزار جسمی در هر دو گروه یکسان بود با این تفاوت که وسعت شناخت والدین از انواع آزارهای جسمی در گروه با تحصیلات دانشگاهی بیشتر بود و اینکه در تحقیق حاضر والدین بدون تحصیلات دانشگاهی از عدم آگاهی، در شیوههای تربیتی از آزارهای جسمی به میزان قابل توجهی استفاده میکردند. دامنه ی شناخت از انواع آزارهای عاطفی در والدین با تحصیلات دانشگاهی زیاد بود همچنین آنها آزار از نوع غفلت (عاطفی) به علت تحصیل و اشتغالشان افشاهای داشتند. شناخت از آزار جنسی در هر دو گروه وجود داشت با این تفاوت که میزان اطلاعات و آگاهی از زیرمجموعه آزار جنسی در میان والدین با تحصیلات دانشگاهی بیشتر بود نکته قابلتوجه دیگر در این پژوهش آزار از نوع غفلت (عاطفی) به علت مشغولیت والدین با دنیای مجازی در عصر حاضر یافت شد. نتیجهگیری: میتوان نتیجه گرفت عامل تحصیلات میتواند در شناخت انواع کودکآزاری مؤثر باشد. نکته قابلتوجه اینکه اکثر والدین با تحصیلات دانشگاهی جملات خود را با شخص سوم بیان کردند، بهطوریکه گفتههایشان حاکی از آن بود که والدین این گروه در پژوهش حاضر از رفتارهای آزاردهنده، در شیوههای تربیتی فرزندشان استفاده نمیکنند ولی آگاه هستند چه نوع رفتارهایی از والدین دیگر میتواند کودکآزاری محسوب شود یا اینکه بهطور زیرکانه در افشاسازی مقاومت داشتند و حالآنکه والدین بدون تحصیلات دانشگاهی اکثر جملاتشان حاکی از رفتارها و عکسالعملهای خودشان در رابطه با فرزندشان بود حتی به نسبت در ابراز گفتههایشان از مقاومت کمتری استفاده کردند که بیشتر از تجارب عینی و شخصی خودشان بیاناتی را اظهار داشتند. باوجوداینکه میزان آگاهی و شناخت آگاهانۀ والدین بدون تحصیلات دانشگاهی در رابطه با عواقب کودکآزاری کم است اما دادههای بیشتری به نسبت گروه با تحصیلات دانشگاهی استخراجشده است.
.
Aim: Child abuse is one of the problems facing humanity. Families must be trained to distinguish the differences between parenting attitudes with harmful attitudes about children. This study aimed to investigate the comparison and recognition of parents with and without a college education about a variety of child abuse. Methods: This was a qualitative study based on semi-structured interviews and the research population included 28 people (parents) with and without college education which were selected through purposive sampling. Results: parental knowledge about the type of child abuse (physical, emotional, sexual, and neglect) were examined in two different tables and in two groups with and without a college education and also knowledge and awareness of the risk factors and the consequences of child abuse provided in separate tables by considering college education and concepts and the main expressions is classified using open axial and selective coding. Findings: Based on conducted interviews, the recognition of physical abuse in both groups with and without a college education is equally high, but with the exception that the parental knowledge about the scope of types of child abuse is more in the group with college education than the other group. In this study, parents without a college education in their parenting methods relied considerably on physical abuse. Also knowledge of emotional abuse is high in parents with a college education, but there is awareness of emotional neglect among parents with a university education due to their education and employment. There is knowledge about sexual harassment in both groups with the exception that the information and awareness of sexual harassment among parents with a college education is much higher. Another significant point in this research was emotional neglect, due to preoccupation of parents with the virtual world in today's age. Conclusions: It may be concluded that the factor of education can be effective in recognition of types of child abuse. One interesting point was that most college-educated parents used third-person in their sentences, such that it appeared these parents did not use abusive behaviors in their parenting, but are aware of what constitutes abusive behavior for other parents, or they intelligently resisted self-disclosing. On the other hand, majority of parents without college education seemed to use sentences that pointed to their own behaviors and reactions in relation to their children, showing less resistance, talking more about their objective and personal experiences.
خلاصه ماشینی:
نکته قابلتوجه اینکه اکثر والدین با تحصیلات دانشگاهی جملات خود را با شخص سوم بیان کردند، بهطوریکه گفتههایشان حاکی از آن بود که والدین این گروه در پژوهش حاضر از رفتارهای آزاردهنده، در شیوههای تربیتی فرزندشان استفاده نمیکنند ولی آگاه هستند چه نوع رفتارهایی از والدین دیگر میتواند کودکآزاری محسوب شود یا اینکه بهطور زیرکانه در افشاسازی مقاومت داشتند و حالآنکه والدین بدون تحصیلات دانشگاهی اکثر جملاتشان حاکی از رفتارها و عکسالعملهای خودشان در رابطه با فرزندشان بود حتی به نسبت در ابراز گفتههایشان از مقاومت کمتری استفاده کردند که بیشتر از تجارب عینی و شخصی خودشان بیاناتی را اظهار داشتند.
ناسازگاری زناشویی و طلاق والدین را هر دو گروه در حدود %۵۰ بهعنوان عامل دیگر بیان کردند با این تفاوت اکثر والدین گروه بدون تحصیلات دانشگاهی گفتههایشان بر اساس تجربه واقعی زندگی خودشان است، همچنین (ویزه، مرادی، فدایی و حبیبی عسگرآبادی، ۱۳۸۷) بیان داشتند طلاق یکی از عوامل بروز کودکآزاری میباشد و در خانوادههایی که طلاق، متارکه، ناسازگاری شدید زناشویی وجود دارد با کودکآزاری رابطه معناداری دارد.
والدین بدون تحصیلات دانشگاهی هیچ اطلاعاتی را درزمینۀ عامل کودکآزاری جنسی بیان نکردند اما در گروه با تحصیلات از اعتماد کردن بیشازحد به دیگران، قرار گرفتن کودک در هر مکانی و افراد دارای اختلال روانی و حتی تابو بودن آموزش تربیت جنسی بهعنوان عوامل زمینهساز کودکآزاری اظهار کردند بر اساس تحقیق متعدد واقعیت این است که حدود %۸۰سوءاستفاده کنندگان جنسی برای کودکان یا والدین آشنا هستند (حسامی، ۱۳۹۳).