چکیده:
بیش از صد سال از آشنایی زنان جهان اسلام با مدرنیته و جریانهای فکری-اجتماعی آن چون فمنیسم میگذرد. در این سالها دغدغۀ اصلی زنان این سرزمینها، احقاق حقوق سلب شدۀ آنان و برابری آنان با مردان بوده است. با این حال بررسی آثار نگاشته شده توسط زنان (در قالبهای رمان، شعر و...) نشان میدهد که هنوز فاصلۀ زیادی میان جامعۀ آرمانی زنان فمنیست با واقعیتهای اجتماعی وجود دارد و زنان فمنیست همچنان در حاشیۀ جامعه نگه داشته شدهاند. در مقالۀ حاضر ابتدا (و با کاربست نظریۀ جینوکریتیسیزم) جایگاه زنان کشورهای اسلامی در سه مرحله تعریف شده توسط شوالتر مشخص شده، در ادامه از چرایی ناتوانی آنان برای عبور از این آستانه سخن گفته خواهد شد. برای نیل بدین هدف، دو اثر از دو نویسندۀ پیشرو زنِ جهان اسلامی یعنی رمان عادت میکنیم از زویا پیرزاد و رمان خاطرات یک زن مطلقه از هیفاء بیطار، که از رمانهای موفّق ایران و سوریه هستند و هر دو با محویّت موضوع طلاق نوشته شدهاند، انتخاب و از منظر نظریۀ جینوکریتیسیزم بررسی شده است. نتیجۀ این بررسی حکایت از آن دارد که زنانِ فمنیست جهان اسلام، در مرحلۀ دوم از مراحل سهگانهای که شوالتر آن را ترسیم کرده است، متوقف شدهاند؛ بدین معنی که آنها از تقلید از سنتهای مردانه روی برگرداندهاند اما هنوز به صورت کامل به مرحلۀ سوم ـ که در آن زنان به جای توجّه به مردان، خویشتن زنانۀ خویش را مورد توجّه قرار میدهند و با لحن، ادبیات و شیوۀ روایت خاص خود، به بیان تجربههای خاص خود میپردازند ـ پای ننهادهاند و در آستانۀ این مرحله برجای ماندهاند.
خلاصه ماشینی:
برای نیل بدین هدف، دو اثر از دو نویسندۀ پیشرو زنِ جهان اسلامی، یعنی رمان عادت میکنیم از زویا پیرزاد و رمان خاطرات یک زن مطلقه از هیفاء بیطار، که از رمانهای موفّق ایران و سوریه هستند و هردو با محوریّت موضوع طلاق نوشته شدهاند، انتخاب و ازمنظر نظریۀ جینوکریتیسیزم بررسی شده است.
نتیجۀ این بررسی حکایت از آن دارد که زنانِ فمینیست جهان اسلام در مرحلۀ دوم از مراحل سهگانهای که شوالتر آن را ترسیم کرده است متوقف شدهاند؛ بدین معنی که آنها از تقلید از سنتهای مردانه روی برگرداندهاند اما هنوز بهصورت کامل به مرحلۀ سوم، که در آن زنان بهجای توجه به مردان، خویشتن زنانۀ خویش را موردتوجه قرار میدهند و با لحن، ادبیات، و شیوۀ روایت خاص خود به بیان تجربههای خاص خود میپردازند پای ننهادهاند و در آستانۀ این مرحله برجای ماندهاند.
بنابراین، زنان، بهعنوان آفرینندگان آثار ادبی، براساس معیارهای نوشتاری زنانه که برخاسته از تجربیات، رؤیاها، افکار و زبان خودِ زنان، فارغ از هر نژاد و دین و سنّت است، موردنقد و ارزیابی قرار میگیرند؛ شوالتر این معیارها را در چهار الگو تقسیمبندی و مطرح میکند: مدل بیولوژیکی به بیان بازتاب تأثیر اندام و ویژگیهای بیولوژیکی زنان بر ادبیات میپردازد، مدل زبانشناختی به بررسی ویژگیهای زبانی نویسندگان زن میپردازد و نشان میدهد که زنان، سبک، ساختار، شیوۀ بیان و لحن مختص به خود را دارند.