خلاصه ماشینی:
"آیا قواعدی در مورد شیوه جنگیدن وجود دارد؟اگر نبرد مسئله بردن یا باختن است،آیا اصولا چنین قواعدی میتواند وجود داشته باشد؟در رابطه با جنگ به چه معنی میتوان از حقوق سخن گفت؟آیا میان«حقوق»و«جنگ» تناقضی وجود ندارد؟ضایعات جسمی و روانی قربانیان شکنجه،رنج مستمر کسانی که خویشاوندانشان ناپدید شدهاند،دلمردگی و بیتفاوتی پناهندگانی که هیچ امیدی برای آینده ندارند تا به اتکاء آن وضع فعلی خویش را بهبود بخشند،کودکان معلول و بدون دستوپای افغانی و موزامبیکی-همه این نمودهای جگرخراش این پرسش را مطرح میسازد که«پس حقوق کجا رفته است؟» ممکن است عدهای وجود برخی ضوابط و قواعد را در میان سربازانی که در رزمگاههائی با حدود مشخص میجنگند،تصدیق نمایند،اما درباره امکان وجود قانون در چهارچوب برخوردهای مسلحانه امروزی تردید روا میدارند.
هرچند کانون توجه این مقاله اساسا معطوف به قواعدی است که در مورد شیوه اداره کردن خصومتها اعمال میشود(حقوق جنگ ius in bello )با این وجود اشاره به حقوقی که ناظر به توسل اولیه به نیروهای مسلح است ( ius ad bellum ضرورت دارد.
برخورد(های)مسلحانه فاقد خصلت بین المللی(است)که در قلمرو یکی از اگر عملکرد هراسانگیز در زمینهء حقوق بشر بتواند مداخله سازمان ملل متحد را توجیه کند،این پرسش مطرح میشود که چرا در مورد حکومت«پولپوت»در کامبوج اقدامی صورت نگرفت؟این نمونه نشان میدهد که نگرانی ادعائی از بابت نقض حقوق بشر در واقع پوششی است برای اقدام یا عدم اقدامی که انگیزهء واقعی آن سیاسی میباشد.
مسئله شناسایی موقعیت حقوقی رزمندگان در قسمت سوم از همین بخش مورد بررسی قرار خواهد گرفت احتمالا عدم شناسایی چنین شان و موقعیتی برای نیروهای غیردولتی و نیز بیاعتنایی مکرر خود نیروهای غیر دولتی به این قواعد،بزرگترین عامل در نقض قواعد ناظر به نحوه رفتار با رزمندگان است."